اخبار هنرهای تجسمیتیترگفتگو

امین معظمی، نقاشی کسب و کار من است

فاطمه طراح

نقاش تمام وقت

امین معظمی متولد ۱۳۷۳ در گنبد کاووس و در حال حاضر ساکن تهران است. او فارق التحصیل رشته معماری دانشگاه فردوسی در مقطع لیسانس و کارشناس ارشد نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.او تاکنون در نمایشگاه ها و جشنواره های بسیاری چه در داخل کشور و چه خارج از کشور شرکت کرده است. رویکرد معظمی به نقاشی را میتوان به طور خلاصه اینگونه توضیح داد که او در مورد آنچه که میبیند نقاشی می‌کند. کمتر به این فکر می‌کند که چه بکشد و معمولا به این فکر می‌کند که چطور بکشد. او نقاشی تمام وقت است و نقاشی شغل اوست و به آن مثل یک کسب و کار واقعی نگاه می‌کند.

شما برای کارهایتان فضای آزاد را انتخاب می­­­ کنید. چرا در ابتدا از فضاها عکسبرداری نمی­ کنید؟

ببینید، این مسئله یک قانون برای من نیست. من در دو حالت کار می­ کنم و اگر امکانش باشد فضای آزاد را انتخاب می­ کنم. برای من پیش آمده که یک فضایی را دیدم و عکس گرفتم و در خانه کار را ادامه دادم. معمولا کارهای آبرنگم را در خانه کار می­ کنم و کارهای رنگ روغن را در محیط بیرون انجام می­دهم.

اما بیشتر ترجیح می­ دهید که در فضای بیرون کار کنید، درست است؟

به صورت کلی بودن سقف در بالای سرم را دوست ندارم. همانطور که گفتم، برای من قانون نیست که حتما در فضای بیرون کار کنم. یکی از اصلی ترین دلیل ها این است که هیچ زمانی من فضای مناسبی که بتوانم در آن به راحتی کار کنم را نداشتم. به طور مثال، وقتی در شهر یا طبیعت کار می­ کنم، چیزی تمرکز من را بهم نمی ­ریزد. ولی در محیط خانه عوامل زیادی وجود دارد که باعث از بین رفتن تمرکز من می­ شود. من زمانی که می‌خواستم نقاشی را یاد بگیرم، آقایی بنام استیپلتون که نقاش منظره امپرسیونیست بود وبلاگی داشت که درآن کاملا توضیح می داد که چه کارهایی را انجام می­ دهد و چه رنگ هایی را استفاده می­ کند.

من برای یادگرفتن نقاشی، این وبلاگ را می­ خواندم و از حرف های او نقاشی را یاد گرفتم. در نتیجه زمانی که نقاشی را به صورت جدی شروع کردم؛ تمایل داشتم که به محیط بیرون بروم و آنجا نقاشی کنم. بخاطر اینکه در تهران زندگی می­ کردم، منظره ای در دسترس نداشتم و بیشتر موضوع شهر را کار می­ کردم. در حال حاضر هر موقع فرصتی بدست بیاورم به بیرون از شهر می­ روم و منظره هم کار می­ کنم.

طبق صحبت های شما، دغدغه ی موضوع ندارید و برای شما چگونه انجام دادن آن مهم است. آیا می‌شود کمی در این باره توضیح دهید؟

بله درست است. همینطور که به جلو می­ روم تمایل دارم که بیشتر روی منظره کار کنم و کارهایی با موضوع فضای داخلی یا آدم را کمتر انجام می­ دهم. در حال حاضر من فکر می­ کنم تعریف نقاشی تغییر کرده است و خیلی به موضوع وابسته نیست در حالی که می‌تواند به آن وابسته باشد. عمده دید من نسبت به نقاشی ماتریالیستی است که زمانی که نقاشی می­کنم، در واقع یک آبجکت یا شی را بوجود می­ آورم و خیلی مهم نیست که چه چیزی را نشان می­ دهد. برای من عناصر ساختاری نقاشی مهم است، این که شی را چگونه می­ کشم، چگونه رنگ هایم را می­ سازم و آن را به وجود می آورم. به همین خاطر سعی می­ کنم هایپر رئالیستی هم کار کنم، چون یک شی متفاوتی بوجود می آورد و اکسپرسیو هم کار کنم که بافت خشنی داشته باشد.

از چه زمانی و چگونه به صورت حرفه ای کارتان را شروع کردید؟

من از سه سال پیش که رشته ام به نقاشی تغییر پیدا کرد، کار حرفه ای نقاشی می کنم. می توانم بگویم در دو سال اخیر، خیلی جدی به نقاشی حرفه ای پرداخته ام. سه سال گذشته حرفه ی من فقط نقاشی نبود، سعی می­ کردم که نقاشی کنم ولی در دو سال اخیر فقط نقاشی کردم و دلیلی که برای این کار داشتم این بود که نقاشی را خیلی دوست داشتم. البته یک دلیل شخصی هم دارم و آن هم این است که دوست دارم کارهایی را انجام دهم که برای من سخت هستند. از نظر من سخت ترین هنرها، نقاشی و مجسمه سازیست به این دلیل که آنقدر قدیمی هستند و در دنیای امروز جایی ندارند که می توان آنها را صنایع دستی نامید و سختی های آن خیلی بیشتر از سینما و موسیقی و … هست. زمانی که فردی نقاشی می­ کند در انتهای کار، تنها یک نسخه از آن وجود دارد و در دسترس همه نیست.

در کارهای شما اکثرا دیده می‌شود که در نقاشی های منظره یا معماری از فیگور استفاده نکردید. آیا این دو از هم جدا هستند؟ آیا نحوه پرداختن شما به آنها متفاوت است؟

برای من رویکردی وجود نداشته است که نخواهم فیگور بکشم. زمانی که منظره می­ کشم، در طبیعت فردی وجود ندارد و یا در فضای شهری نهایتا خودرو وجود دارد که آن را هم می­کشم. در طی زمانی که مشغول به نقاشی کردن هستم، آدمها دائماً در حال رفت و آمد هستند و در کسری از ثانیه عبور می­­کنند و به همین خاطر نمی توانم روی آنها تمرکز کنم. در آینده شاید این کار را بدین صورت انجام دادم. آدم­هایی وجود دارند مثل آلفرد سیسلی که کار های طبیعتش مملو از آدم هست. برای من این دو جدا از هم نیستند و ممکنه در آینده روند کارم تغییر کند.

رشته­ ی کارشناسی شما معماری است. آیا این مسئله بر روی کارهای شما تاثیر گذاشته است؟

این مسئله بر کنجکاوی تاثیر دارد. من به مدت پنج سال معماری خواندم و وقتی به یک موردی توجه می­ کنم، به صورت غیر ارادی معماری را در آن می­ بینم. هنگامی که در سطح شهر قدم می­‌زنم، یکی از چیزهایی که به آن دقت می کنم ساختمان ها هستند. ولی با اطمینان می­ گویم که معماری به نقاشی من هیچ کمکی نکرده و فقط تاثیر گذاشته است.

در کارهای معماری به دنبال سوژه های خاص برای کشیدن نیستید.

درسته. بعضی وقتها ساختمان های قدیمی و بعضی وقتها ساختمان های مدرن و یا حتی ممکن است خرابه ای را بکشم. مثلا در سفرم به مشهد، محله ای را دیدم که در حالی که آدمها در آن زندگی می­کردند، در حال تخریب بود وبسیار ساختمان های جالبی داشت. به صورت کلی، ساختمان کنتراستی بین نور، رنگ و سایه بوجود می­ آورد که برای من جالب است. درکار های طبیعت و یکسری از کارهای آبرنگ من، اکثرا گل و گیاه و جوی وجود دارد که ساختمانی وجود خارجی ندارد و برای من مهم نیست.

گالری صفر

این یک پروژه ای بود که من شروع کردم و در حین کار با گالری ها تماس برقرار کردم. در این حین متوجه شدم که از لحاظ علم بیزینس، اکثر گالری دارها دچار کمبود هستند. معمولا بدین صورت بوده که آدم هایی وارد این حرفه هنری شدند که از پشتوانه علمی در این رابطه برخوردار نبودند و یا صرف علاقه وارد شدند. همچنین عملکرد گالری ها پایین است و حقوق متقابل را رعایت نمی­کنند. پس به این موضوع به عنوان نتیجه فکرکردم که خودم اگر گالری داشتم به چه صورت عمل می­کردم. من در آن زمان توانایی مالی خوبی نداشتم و برای همین یک گالری مجازی درست کردم و سعی کردم ایده هایم را در آنجا پیاده سازی کنم و خب بعد از یک مدتی هم به دلیل کمبود وقت آن را بستم.

برای شما حساب و کتاب مشخص، نقاشی کردن را راحتتر می­کند. نظرتان در مورد اینکه از نظر برخی نقاشی نباید شغل باشد چیست؟

هر کسی نظر مخصوص به خودش را دارد.این اسطوره هایی که مثلا نقاش باید فقیر باشد و… به بعد از دوره­ی رمانتیک مربوط می­شود. قبل تراز آن، نقاش ها سفارش دریافت می­کردند و اکثر کارهایشان را سفارش تشکیل داده بود. بعد از آن، نقاشان سعی در کشیدن موضوعات دلخواه می­کنند در نتیجه، حمایت را از دست می­دهند و به این سمت می­رود که آنها دچار فقر مالی می­ شوند و این مسئله در حوض نقاشی خیلی عمیق می ­شود. این مسئله باعث می­شود دیدگاه خیلی تغییر کند نسبت به آنچه که ما الان داریم و واقعاً تاثیر گذار است. در این شرایط واقعا باید خوش شانس بود و کار خیلی خوبی را ارائه داد که دچار این مشکل نشویم. اما من نظر متفاوتی دارم و چون نقاشی را دوست دارم، اصلا تمایلی ندارم که به زمانی برسم که بخواهم کاری به جز نقاشی انجام دهم. برای رسیدن به این هدف، من برای کارم برنامه ریزی می­کنم. بدون برنامه ریزی قطعاً به هدفی که دارم نخواهم رسید.

گالری ها می­گویند شما نقاش هستید و فقط باید نقاشی کنید و ما قسمت بیزینس را به عهده داریم. برای شخص من، به دلیل تربیتی که از بچگی داشتم و اینکه کار می­کردم درآمدزایی جالب است و اگر زمانی، نقاشی بشوم که کیفیت کار بسیار بالا داشته باشم و قیمت هر کارم بسیار بالا باشد و راحت به فروش برسد، هیچ دوست ندارم که از این قسمت جدا باشم. همان قدر که نقاشی برای من جذاب است، کسب و کار هم برای من جذاب است. البته من شخص خیلی منظمی نیستم ولی زمانی که می­خواستم نقاشی را شروع کنم خودم و شخصیتی که به عنوان نقاش شناخته می­شود را تفکیک کردم. در نتیجه، حساب و کتاب این کار از زندگی شخصی من جداست و من فکر می­کنم اگر در یک کاری نظم و مطالعه مستمر وجود نداشته باشد، آن کار محکوم به شکست است.

علت اشتراک گذاری برنامه و کارهایتان به صورت دقیق چیست؟ ممکن است بقیه از شما الگو برداری کنند. نظر خودتان چیست؟

دلایلی زیادی دارد. اولین دلیل، شخص من است که ببینم چطوری کار می­کنم. زمانی که جزئیات نوشته می­ شود و مدرک سازی انجام می ­پذیرد، نحوه کار کردن خیلی راحتتر مشخص می­شود. دلیل دیگر، کانتنت مارکتینگ هست. وب سایت من، علاوه بر پرتفولیو یک وبلاگ هم هست که در آن توضیح می­دهم. تولید محتوا در این قسمت نه تنها بازدید کننده ها و آدم هایی که از این مطالب استفاده می­کنند را افزایش می­ دهد، بلکه رتبه را در آفلاین و آنلاین مارکتینگ افزایش می­دهد. در نتیجه این مسئله به فروش هم کمک می­ کند. همچنین، در آینده اگر کسی بخواهد در مورد کار من تحقیقی انجام دهد، تمامی اطلاعات موجود است و این مسئله کار را راحت می­کند و هر چه کار راحتتر باشد، تحقیق بیشتری هم صورت می­ پذیرد. در مورد مسئله الگو برداری هم، امیدوارم که این اتفاق در آینده ی نزدیک بیافتد.

بدنبال فضاهای جدید هستید و سفر این امکان را فراهم می­کند. سفر برای شما چه تجاربی را به همراه دارد؟

اولین تجربه، این است که زمانی که آدم در خانه کار می­کند، شرایطی برایش فراهم است که بیشترین تمرکز را داشته باشد و این مکان تبدیل به کامفورت زون هر فردی می­شود. من زمانی که به خیابان برای نقاشی می­روم و موضوع مشخصی را مد نظر دارم، قبلا یکبار محیط را از نظر مسائل مختلف مانند محل نشستن و… بررسی می­کنم. زمانهایی هم می­شود که صرفا به بیرون می­روم تا با سوژه روبه­ رو شوم و هیچ برنامه ای وجود ندارد. در این حالت، هیچ چیز حتی سایز بوم هم مشخص نیست و مجبورم که سایز های مختلفی را با خودم حمل کنم. شرایط سفر با این وسایل زیاد قطعا سختی های خودش از جمله شلوغی و خستگی ذهن و… را خواهد داشت، مخصوصاً زمانی که با افراد دیگر سفر می­کنیم. در نتیجه، این مسئله شرایطی را فراهم می‌کند که مانع از بودن خود واقعی فرد می­شود و تاثیرش را در کیفیت کار نیز می ­گذارد.

جاده بخصوص دارای پتانسیل بسیار بالایی است. در جاده آدم، خودرو، شهر و روستا و ساختمان و …. وجود دارد در حالی که یک کنجکاوی کودکانه ای هم به فرد می­دهد. منظور من از کودکانه این است که دارای خاصیتی هست که انگار نقاش نمی­داند که چکار باید بکند و از کجا شروع کند و به کجا برسد. این حالتی را بوجود می‌آورد که در خانه به آن نمی­رسیم و من از آن استقبال می­کنم. همچنین سفر کردن را هم دوست دارم.

مسئولیت اجتماعی و پیام. در مورد آن چه نظری دارید؟

من کاملا مخالفم که یک فرد به عنوان نقاش مسئولیت اجتماعی را وارد نقاشی بکند. البته اگر یک فردی دوست داشته باشد که این کار را انجام بدهد، خیلی هم خوب است و خب کیفیت انجام آن به خود فرد بستگی دارد. اکثراً خیلی بد این کارو انجام می­دهند و البته درصدی هم هستند که این کار را خیلی خوب انجام می­دهند و خیلی هم تاثیر گذار است. شخصاً باور دارم به دلیل اینکه مدیوم های نقاشی پایین است، در صورتی که دغدغه وجود داشته باشد و هدف تاثیرگذاری باشد، به جایی نمی­ رسد. کسی که در این زمینه بخواهد تاثیر بگذارد، در مقابل دیگر زمینه ها محکوم به شکست است. من اگر مسئولیت اجتماعی داشته باشم، سعی می­کنم شخصا آن را انجام بدهم یا یک مدیوم بهتر برای آن پیدا می­کنم. همچنین در بحث صداقت، اکثر آدم هایی که اثرشان حاوی پیامی هست صداقت ندارند. به طور مثال اگر مبحث یک درد و رنج باشد، آیا صاحب اثر این حق را دارد که از این موضوع صحبت بکند به حالتی که انگار این درد و رنج را چشیده در صورتی که هرگز نچشیده است؟ و مسئله بعدی این است که اگر این حق را دارد، چگونه می‌خواهد این کار را انجام دهد؟ به طور مثال نقاشی دانا شوتز در مورد جوان سیاه پوستی که در یک قضیه ای کشته شده بود خیلی واکنش های سختی را دریافت کرد به دلیل اینکه دانا شوتز قابلیت درک عمیق از مشکلات جامعه سیاه پوستان آمریکا را ندارد. این مهم است که در این مسئله ما چه چیزی را میبینم، آیا تکنیک های نقاشی صاحب اثر را میبینیم یا پیامی که در بطن دارد و آیا این پیام در زیر تکنیک های نقاشی خود فرد نهفته شده یا خیر؟ عموم هنرمندان، می توانند اون پیام را طوری به مخاطب نشان بدهند که دلشان می­ خواهد در عین اینکه تاثیرگذار هم می­ تواند باشد. شخصاً با اینکه هنرمند به وسیله اثرش، پیشنهادی به مخاطب بدهد و به او بگوید چه حس بکند یا نکند و چه چیز را ببیند یا نبیند موافق نیستم. از نظر من، نقاشی صرفا یک سری رنگ روغن است رو یک تخته چوبی و اهل تفسیر کردن و پیام داشتن در اثر ها نیستم. حتی در مورد توضیحات هر اثر، سعی بر این دارم که نحوه خلق اثر را توضیح دهم و از هر تفسیر کردنی پرهیز کنم. مخاطب نادان نیست و قطعا چیزی را که نفهمد دوست نخواهد داشت.

آیا این به اشتراک گذاشتن برای تاثیرگذاری بیشتر بر مخاطبان است؟

به نظرم یک هنرمند، یک اثر هنری به وجود می­ آورد تا با بقیه به اشتراک بگذارد. در نتیجه من سعی می­کنم اینکارو به بهترین نحو انجام بدهم چون از آن لذت می­برم. مسئله­ی دیگر، در نقاشی و مجسمه سازی برخلاف هنرهای دیگه بخاطر شی بودنشان به معنای اینکه اثر را فرد به وجود آورده است. به طور مثال، اثر یک فرد چند سال بعد از خلق اثر در اون شی به طور ملموسی دیده می ­شود. حس دلتنگی برای یک اثر هم دلیل دیگر آن می­تواند باشد. معمولا من نقاشی هایم را در یک روز کار می­کنم و زمانی که بعد از مدتها یک اثر از گذشته را مشاهده می­کنم، تمام اون حس برای من منعکس می­شود. من می­ خواهم خودم و کارم را بدین صورت گسترش بدهم.

حرف نهایی

من برای نقاشی هایی که در سفر می­ کشم حتما گزارش مینویسم و از مخاطبین می خواهم که آنها را مطالعه کنند. در سایت فروشگاه درست کردم و خرید را راحت کردم. من به هیچ راهی در مورد بیزینس نه نمی­ گویم و سعی می­کنم که با آن تعامل داشته باشم. مهم این است که چیزی بدست می­ آوریم و چه چیزی از دست می­دهیم.

من در دو حالت کار می­ کنم: مجموعه ای و تک تک. بسته به نوع به عرصه ی نمایش گذاشتن کارهام آن ها را دسته بندی کرده و برای نمایش در گالری و یا فروش در سایت آماده می­کنم. در مورد انحصار هم باید بگویم تا زمانی که اثرهای من هر سال با قبلی متفاوت است و به دلیل تک بودنشان، قیمت اثر در انحصار خود من است ولی اگر نقاشی ها تکراری شوند، آن موقع از انحصار در می­آید و از هر کسی با هر قیمتی که می­گویند میتوان اثر را تهییه کرد.

در مورد چاپ، نقاشی که چاپ بلد نباشد نقاش نیست. توجیه بیزینسی و شخصی هم دارد. در نقاشی معمولا چیزی که بوجود آورده می­شود خیلی مهمتر است نسبت به ایده ولی در چاپ، من سعی می­ کنم توجه بیشتری نسبت به ایده داشته باشم.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا