هنرمندانهنرمندان داخلی

پروانه اعتمادی رها از قاب

پروانه اعتمادی متولد، پنجم اسفند ماه سال هزار و سیصد و بیست و شش از نقاشان معروف دوران معاصر است. (مجلهء آزمون شمارهء 218)

وی در بیرجند متولد شد و در  شش سالگی برای تحصیل در دبستان به تهران آمد. جلال آل احمر در دبیرستان شاهدخت معلم او بود. به گفته خودش: « وقتی مچم را گرفت با طراحی سیاه‌قلم از صورت خودش در حاشیه کتاب فارسی، بهمن محصص را فرستاد سرخانه به من نقاشی درس بدهد و آمد.»

پدرش طرفدار کمال الملک بود و با علاقهء دخترش در نقاشی مدرن چندان میانه‌ای نداشت. بعد از ورود محصص، نیما، فروغ، اخوان و سهراب نیز جایگاه خودشان را در زندگی و فکر این نقاش پیدا کردند.

در سال هزار و سیصد و چهل و شش وارد دانشگاه هنر‌های زیبا دانشگاه تهران شد و در رشته نقاشی به تحصیل پرداخت. بخاطر سبک خاصی که در نقاشی دنبال می‌کرد، در دانشگاه کارهایش را غیرقابل قضاوت خواندند و به دنبال آن دلزدگی از تحصیل را در او به وجود آوردند. برای  ارضای روحیهء موضع‌گیرانه‌ و ضد ارزش‌های جاری که در آن هنگام داشت به تالار قندریز رفت. در آن زمان پروانه اعتمادی تنها زن نقاشی بود که تالار قندریز او را به عضویت پذیرفته بود.  سپس در سال هزار و سیصد و چهل و هشت برای اولین بار آثارش در همین تالار نمایش داده شد.

 در این دوره، او مخالف جریان یا مکتب سقاخانه بود که در دهه چهل شکل گرفته و معروف شده بود. در نظر او این جریان «عبارت است از کپی‌ از مجموعه ترکیب‌بندی‌های جادو و جنبل و خرافات و … که از اِفه‌های بصری جذابی برخوردارند که به‌ویژه به چشم فرنگی‌ها خیلی بومی و اورجینال می‌آیند[1]

 روحیه ساختارشکنی و به نوعی انقلابی تا سال‌ها  بعد از تحصیل در دانشگاه و تأسیس اولین ورکشاپش در خیابان سعدی در او ماند. در این ورکشاپ که ابتدا آتلیه نقاشی بود، هنرمندان بسیار موفقی همچون آویش خبره زاده و رضا دانشمیر با راهنمایی پروانه اعتمادی راه خود را پیدا کردند.

این روحیه انقلابی، در تالار قندریز در او رشد کرد و بعد از آن در تمام آثارش سایه افکند. چنانچه به گفته خودش « هنرمند اساسا فردی است انقلابی.  انقلاب در ذات اوست. انقلاب علیه ساختارهای قدیمی و تعديل آنها به امید ساختن مجدد. برخي هنرها تاریخ مصرف دارند و با گذشت زمان و تغییر محیط و شرایط، ذره‌ذره کهنه و دفع می‌شوند.[2]»

در بیشتر آثار او که الهام و یا تجسمی از طبیعت بی‌جان است؛ در عین بیان‌گرایی مفهومی، با استفاده از خطوط ساده، میل به مینیمال‌گرایی حس می‌شود. او سعی می‌کند طبیعت بی‌جان را با خلوصی شاعرانه و بی تکلف به تصویر بکشد.

دوره‌های متفاوت هنری او را می‌توان از طریق الگوهای به کار رفته در آثارش و مهم تر از آن مواد به کار رفته در آن‌ها بازشناخت. به صورتی که در ابتدا کار با سیمان را شروع کرد سپس به نقاشی با مداد رنگی رو آورد و در این اواخر نمایشگاهی از آثار کلاژ برپا نمود.

این تنوع رسانه از سیمان تا کلاژ و تفکر پشت آن، در طول کارهای هنری او بسیار با اهمیت است. او شاگردان خود را نیز به این تحرک وامی‌داشته و اساساً آینده نقاشی را نقاشی محرک می‌داند. (گفت وگو روزنامه شرق با پروانه اعتمادی، آرشیو دو‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، شماره ۲۸۴۱ )

او دورهء اول آثارش، به عنوان هنرمندی آبستره ظاهر شد که حضور اولین استادش یعنی بهمن محصص روی آن تأثیرگذار بود. ترکیب‌های آزاد از شکل، با رنگ‌های مات و سرد و ترکیب آن‌ها با موادی مثل سیمان از ویژگی‌های کار او بود. در این دوره که مضمون اکثر آثارش غیرشخصی و در پس تفسیر اوضاع مردم در باور وی بود، جسارتی نوآورانه داشت ولی بازخورد مناسب را دریافت نکرد.

دورهء دوم آثارش که از سال هزار و سیصد و چهل و نه شروع شد، ترکیبی از کنستراکتیویسم کارهای دورهء اول او و بازگشت به فیگور بود.

بودن در میان هنرمندان جوان و نوآور تالار قندریز که از فیگور دوری می‌کردند، این هنرمند را نیز ابتدا به پرهیز از فیگور و تعلق خاطر به آبستراکسیون کشاند ولی پس از مدتی دوباره به استفاده از فیگور در کارهایش بازگشت. همچنان که خود او می‌گوید « آن‌زمان‌ها، رسالت هنر را در تجرید می‌دانستند و از وجود ادبیات در نقاشی حالشان بهم می‌خورد. من هم چندصباحی پابه‌پایشان دویدم ولی عاقبت ذله شدم و ول کردم و برگشتم سر فیگور. »

این دوره که زیرساخت و متریال آثارش درست مانند دورهء اول سیمان بود؛ با زمینه‌ای روشن و خشن، با کم‌ترین کاربرد خط، به خلق ترکیب‌هایی اکثراً بی‌جان می‌پرداخت.

جواد مجابی درباره این دوره از آثار پروانه اعتمادی، موسوم به دوره سیمانی می‌نویسد: «موضوع کارها اشیا و شکل‌های روزانه است: گل‌ها، میوه‌ها، گلدان‌ها – که گاه حلب روغن نباتی است – صندلی‌ها، اشیای خانگی. مضمون این تابلوها زندگی امروزین است که در آن‌ها تنهایی، حکومت اشیا، بی‌زمانی، ناکجایی و عدم تعلق چیره است. تراژدی انسان نو، در فاصله فروپاشی ارزش‌های کهن و برآمدن ارزش‌های نو، طرح می‌شود. عصیان فردی نوآور در متن این تخریب اجتماعی شکوفا می‌شود. در این دوره، اعتمادی با کمترین میزان خط و رنگ، ترکیب‌بندی تابلوهایش را سامان می‌دهد، بیشتر با هندسه‌ای نامریی. نقاش می‌کوشد این تناسبات هندسی را به گونه‌ای مستقیم و صریح که به دید نیاید، ترکیب‌بندی نهایی تابلو منظور کند.[3]»

پروانه اعتمادی

دورهء سوم این نقاش موسوم به دورهء مداد رنگی است. از هزار و سیصد و پنجاه و نه، به بعد مداد رنگی راکشف کرد. این زمان «بازگشت او به زیر زمین تخیلی مادر بزرگش با صندوقچه هایی از جامه و بافته های قدیمی فراموش شده» بود.

او  با تکنیکی بی‌نقص و با رنگ‌هایی گرم و درخشان به ثبت آثاری از حریر و ترمه با گل و میوه و اشیای خانگی در طبیعت بی جان پرداخت. سپس کمی بعد، درهمین دوره پس از آشنایی‌اش با هنر هند، با طراحی و نقش‌پردازی از ترمه‌های قدیمی تا سال‌های میانی دههء شصت، دوره‌‌ی درخشانی از آثار او بود.

او در مصاحبه‌ای راه رسیدن و کشف مدادرنگی را این‌گونه توصیف می‌کند « همین محصص می‌گفت در هر آتلیه باید یک سه‌پایه و یک جعبه مدادرنگی شش‌تایی باشد. حتی اگر آرتیست روی زمین، میز، یا هر چیز دیگری کار کند. در آتلیه من هم مدادرنگی موجود بود، من هم با آنها کارکردن را شروع کردم و از بازی با آن احساس آرامش و لذت می‌کردم[4] »

دورهء چهارم  به دورهء کلاژ معروف است. آثار این هنرمند به‌ صورت نوعی بداهه پردازی با ترکیب‌بندهایی از تکه چسبانی بریده‌های نقاشی مداد رنگی، بر بوم‌های بزرگ شکل گرفتند. طرح‌هایش بیشتر نقشی از پوشاک رقصان و رها بودند که اغلب با رنگ‌هایی زنده و متنوع، چهارچوب قاب را می‌شکستند.

در این همین دوره، چند تجربه مشترک در نقاشی با هنرمندانی چون غلامحسین نامی، فریدون آو، منیژه میرعمادی، و بخصوص هنرمند هندی، منجیت باوا کسب کرد.

یکی از بهترین و معروف‌ترین نمایشگاه‌های این دوره، نمایشگاه او در فرهنگسرای نیاوران با عنوان «جهیزیه برای دختر شاه پریان» است. وی معتقد است این نمایشگاه یک دعوت عام از زنان جهان است که خلاق شوند و دوباره به خلاقیت‌شان برگردند. (توکا ملکی، گفت‌و‌گو با پروانه اعتمادی، بخارا شماره سه، 1377 )

پروانه اعتمادی

بسیاری از آثار این مجموعه با دستگاه زیراکس انجام شده‌است. اشیاء زیر دستگاه زیراکس قرار گرفته‌؛ سپس بریده شده و ترکیب بندی شده‌اند.

او پس از سال هفتاد و نه، دست به کسب تجربه‌های متفاوتی مثل شرکت در یک چیدمان محیط‌زیست در آلمان، کار با سفال و ترکیب آن با خطاطی و در آخر برپایی نمایشگاهی با نام « یکی بود یکی نبود » زد.

آخرین نمایشگاه پروانه اعتمادی، « یکی بود، یکی نبود-۲ » در گالری ماه در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت، در ادامهء نمایشگاه قبلی، با نمایش یک ویدیو آرت در زمینهء انیمیشن که همراه با همان تکه چسبانی هایش بود، بعد تازه‌ای از کار اعتمادی را به نمایش گذاشت.

نمایش کلاژها و سریگرافی‌های اخیر او در دو گالری «اینجا» و «طراحان آزاد» مورد استقبال قرار گرفت و دو اثر قدیمی او، طبیعت بیجانی مربوط به سال ۵۵ و پرتره مداد رنگ مصدق از سال ۵۸، هر یک به قیمت چهارصد و دویست میلیون تومان در حراجی تهران به فروش رفتند. 

چندی از نمایشگاه‌های داخلی و خارجی او به شرح زیر است:

وید گالری لوس آنجلس

وید گالری ونکوور (کانادا)

گالری مجلس دوبی

نخستین نمایشگاه هنری بین المللی تهران

نمایشگاه پنجاه سال هنر ایران ̗ انجمن ایران و امریکا

نمایشگاه در سالن بین المللی هنرها ̗ بال (سوئیس)

نمایشگاه نمونه هایی از هنر ایران ̗ پکن (جمهوری خلق چین)

نمایشگاه سیته دزآر پاریس

هنر معاصر ایران (نمایشگاهی از هنرمند زن)گالری فاکس لی/ لیچ / واشنگتن

گالری اسپاس ̗ دهلی نو ( نقاشی مشترک با منجیت باوا)

اکسپو ۲۰۰۰ – هانوفر آلمان – چیدمان با مضمون آب در نمایشگاه پاویون فرهنگی نیازهای اصلی

یکی بود یکی نبود – گالری گلستان – تهران – ۱۳۸۳

یکی بود یکی نبود ۲ – گالری ماه – تهران – ۱۳۸۸

جمع‌آوری کننده : زهرا صادقزاده


[1] گفت وگو روزنامه شرق با پروانه اعتمادی، آرشیودو‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، شماره ۲۸۴۱

[2] گفت وگو روزنامه شرق با پروانه اعتمادی، آرشیودو‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، شماره ۲۸۴۱

[3]  مجابی، جواد، برگزیده آثار پروانه اعتمادی، نشر هنر ایران، چاپ اول: ۱۳۷۷، ص ۱۵.

[4] گفت وگو روزنامه شرق با پروانه اعتمادی، آرشیودو‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، شماره ۲۸۴۱

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا