کارآفرینی هنر

چرا هنرمندان در کسب و کار شکست می خورند

چرا هنرمندان در کسب و کار شکست می خورند و چگونه از یک هنرمند به یک کارآفرین تبدیل شویم؟

 

این مطلب توسط Arree Chung نوشته شده است، یکی از دانش آموزان من در دوره ی ایجاد فروشگاه آنلاین سودآور. مساله جالب در مورد Arree این است که او یک هنرمند حرفه ای است که کتاب های کودکانه خاص خود را می نویسد و تصویرگری می نماید. به علاوه او آسیایی است. ( واقعا نمی دانم که او چطور توانسته والدینش را متفاعد کند که در این زمینه با او همراه شوند!)

همه افراد در مورد کلیشه ی هنرمند گرسنه خبر دارند. والدین کودکان خود را نسبت به هنرمند شدن دلسرد می کنند، چرا که می ترسند بچه هایشان از تلاش برای حمایت خودشان باز بمانند و در واقع نتوانند از پس زندگی خود بربیایند.

در جامعه امروز، کارآفرینان برای ایجاد کسب و کارهای موفق ستوده می شوند. اما آیا می دانستید که هنرمندان و کارآفرینان اشتراکات زیادی با هم دارند؟ هر دو می خواهند مسیر خاص خودشان را در پیش بگیرند و به روش خاص خود عمل کنند، هر دو ریسک پذیر و سازنده هستند.

هر دو بینش و نیاز به خلق کردن دارند. بنابراين اگر هنرمندان و کارآفرينان اشتراکات بسیار زیادی داشته باشند، پس چرا بسياري از هنرمندان در کسب و کار شکست مي خورند؟

چه چیزی موجب می شود یک نفر وینسنت ون گوگ بشود، یک نابغه هنری که در نهایت فقر و تنگدستی مرد، در مقابل توماس کینکید، هنرمند که یکی از ثروتمندترین افراد در تمام دوران بود؟

چرا بسیاری از هنرمندان در کسب و کار شکست می خورند؟

دلیل اصلی شکست هنرمندان در کسب و کار این است که آنها یک بازار قابل قبول برای پر کردن ندارند. ایجاد هنر، فعالیت خود-افراطی است. هنرمندان به صدای درون شان گوش می سپارند که آنها را سمت خلق کردن سوق می دهد.

به طور کلی، این یک چیز واقعا عالی است. هنر این قدرت را دارد که ما را به حرکت وادارد، ما را به دنیای جدید انتقال داده و الهام بخش ما می شود. و خلق هنر خوب دشوار است. آن نیازمند درون گرایی و تامل و جستجوی بسیار است.

اما ایجاد هنر خوب به اندازه کافی برای ایجاد یک کسب و کار قابل اعتماد نیست. بسیاری از هنرمندان که وارد تجارت می شوند، تلاش می کنند تا یک کسب و کار تی شرت یا چاپ را شروع کنند. آنها معمولا شکست می خورند، زیرا برای حفظ کسب و کار شان به اندازه کافی طرفدار ندارند.

مانع ورود بسیار کم است، بنابراین رقابت شدیدی هم وجود دارد. علاوه بر این، اندازه بازار برای آثار چاپی هنری بسیار محدود است. اکثر افرادی که آثار چاپی هنری را خریداری می کنند، دانش آوزان هنر یا همکاران هنرمند هستند.

مردم معمولا یک تی شرت را خریداری می کنند، زیرا به نوعی با آن ارتباط برقرار می کنند، و لزوما برای هنر نیست. بنابراین هنگامی که پای کسب و کار به میان می آید، هنرمندان باید نه تنها در مورد آنچه که می خواهند انجام دهند فکر کنند، بلکه به این نیز باید بیاندیشند که چرا مصرف کننده می خواهد آن را خریداری کند.

چه نیازی هست و چگونه می توان آنها را به یک روش منحصر به فرد پر کرد؟ همتراز و متناسب کردن اشتیاق هنری شما با نیاز بازار، برای کارآفرین هنرمند یک چالش است.

تفاوت بین هنرمندان و طراحان

همه چیز در ذهنیت است. رویکرد طراح کاملا متفاوت از هنرمند است. یک طراح دائما در مورد کاربر نهایی فکر می کند. آنها تحقیق بر روی بازار را انجام داده، مشکل را شناسایی می کنند، و سپس از مهارت های هنری خود برای ایجاد چیزی که نیاز بازار را پر می کند استفاده می کنند.

به همین دلیل است که حل مسئله خلاقانه یکی از مهمترین مهارتهای یک طراح خوب است. هنرمندان اگر مانند طراحان فکر کنند، بیشتر در کارآفرینی موفق خواهند شد. آنها باید در مورد اینکه چگونه می توانند هنر خود را به کار گیرند و در حل مساله از آنها استفاده کنند، فکر نمایند.

مردم چه محصولات یا خدماتی نیاز دارند و چگونه می توان آنها را انجام داد؟ چگونه می توانند مردم را با هنر خود دلشاد کرده و و مشکلات آنها را حل کنند؟ اخیرا کسب و کار خودم را، زندگی در داستان، با چند دوست شروع کردم.

ما یک کسب و کار کاغذ دیواری برچسبی را راه انداختیم. من متوجه شدم که بسیاری از شرکت های چاپ دیجیتال یک نیاز را برآورده می کنند. والدین می خواستند اتاق کودکانشان را در زمان مشخص و با هزینه ی متناسبی تزیین نمایند. و کاغذ دیئاری یک کار بسیار عاقلانه به نظر می رسید.

آنها به راحتی قابل استفاده، قابل جابجایی، ارزان و ایمن هستند. این یکی از فرصت های نادر است که به روشنی نیاز بازار را تشخیص دادم و فکر کردم می توانم محصول بهتری نسبت به شرکت های موجود به بازار ارائه دهم.

هنری که شرکت های کاغذ دیواری در حال حاضر ارائه می دهند خیلی بد است. آنها خیلی نوعی بوده و کیفیت برچسب ها اغلب پایین است.

وقتی به ایده ی ساخت و تولید کاغذ دیواری با دوستانم از صنعت چاپ و نشر فکر کردم، واقعا هیجان زده شدم.

آیا بهتر نیست که تصاویر کاغذ دیواری را از بهترین تصاویر کتاب های کودکان بیرون بیاورید؟ ما یک نیاز موجود و یک محصول بهتر ارائه خواهیم داد. با ارائه ارائه هنر عالی تر از هنرمندانی که زندگی خود را برای خلق هنر برای کودکان اختصاص دادند می توانیم ارزش بیشتری قائل شویم.

کارآفرین

کارآفرینان سازندگان سیستم هستند. هنر آنها خلق کسب و کار مخصوص به خودشان می باشد و طراحی تنها یک بخش از سیستم است. چیزهای بسیار زیاد دیگری نیز هست که باید به آنها توجه کرد.

بازاریابی، فروش و خدمات مشتری تنها چند مورد است. دلیل اینکه وینسنت ون گوگ در هنگام مرگ تنها و ورشکسته بود به این دلیل نبود که هنر خوبی نداشت. بلکه به این خاطر است که او کارآفرین نبود.

در آن هنگام در بازار برای نقاشی های او تقاضایی وجود نداشت و او نمی دانست چگونه بازاریابی کرده یا چگونه مردم را برای ایجاد تقاضا آموزش دهد. در مورد توماس کینکید، علیرغم این که منتقدان هنری، هنر او را منفور و لوث کرده بودند، اما او توانست تا با موفقیت بازار را بدست آورد و آثار خود را به فروش رسانده و وارد جریان اصلی هنری آمریکا نماید. او یک کارآفرین بسیار خوب و یک بازاریاب هوشمند بود.

او خود را «نقاش نور» خواند. Kinkade همچنین یک مدل کسب و کار قابل مقیاس و یک سیستم تولید را ساخته است. او یک کارخانه تولید چاپ داشت و کارگران روی نقاشی ها رنگ ریزی دوباره انجام می دادند تا نقاشی های منحصر به فرد به نظر برسند.

با انجام این کار، او قادر به پرداخت هزاران دلار برای چاپ بود، زیرا بیشتر شبیه یک نقاشی بود و نه یک کار چاپی. مشتریان نیز دلشاد و خوشنود بودند که از “نقاش نور” یک نقاشی خریداری کرده اند.

قهرمانان کارآفرین

به عنوان یک هنرمند و یک کارآفرین، درباره ی در مورد آنچه می خواهم در جهان ایجاد کنم و چطور زندگی خود را از این طریق بگذرانم، بسیار فکر می کنم. قهرمانان کارآفرینی زیادی دارم: والت دیزنی، جیم هنسون و استیو جابز تنها تعداد کمی از این افراد هستند. آنچه که همه این کارآفرینان در اشتراک دارند این است که کسب و کارشان هنرشان است.

آنها علاقه زیادی به ایجاد کسب و کار خود و یک حس قوی برای اهداف شان دارند. والت دیزنی، میخواست کارتون بسازد، سپس به فیلمهای کوتاه مدت، و تبدیل آنها به فیلم های کامل اندیشید.

جیم هنسون می خواست نشان دهد که خیمه شب بازی می تواند یک هنر واقعی برای داستان باشد. و البته استیو جابز می خواست تکنولوژی از طریق طراحی خوب برای همگان قابل دسترسی باشد. ماموریت زندگی در یک داستان ساده است.

کار هنرمندان را به خانواده ها از طریق محصولات خیره کننده مصرفی متصل کنید. ما هر روز بر روی این ماموریت سخت کار می کنیم. برای موفقیت در کارآفرینی، هنرمندان در خلق محصول باید بیشتر مانند طراحان بیاندیشند و آنها باید نقش یک سازنده سیستم را بپذیرند.

منابع کارآفرینی

قبل از اینکه زندگی در یک داستان را شروع کنم، دو منبع مفید یافتم: کتاب مایکل جربر، The E-Myth (افسانه الکترونیکی)، و دوره ی کسب و کار آنلاین بسیار سودمند استیو.

The E-Myth به اهمیت سیستم های ساخت و ساز در ذهنیت ایجاد حق رای می پردازد.

دوره ی استیو عالی است زیرا او اطلاعات شخصی خود را در مورد اجزای تشکیل دهنده فروشگاه آنلاین سودآور به شما می دهد.

کلاس استیو به من اعتماد به نفس داد تا زندگی در یک داستان را شروع کنم، و من از اینکه بهترین استعدادهای انتشارات را به خانه های کودکان به عنوان محصولات به ارمغان بیاورم، بسیار هیجان زده هستم. اگر میخواهید یک کسب و کار ایجاد کنید، به به صدای هنرمند درونی خود گوش دهید.

چه چیزی باعث انگیزه شما می شود؟ هنر شما چیست؟ سپس دست به کار شوید و در مورد محصول یا سرویسی که می توانید ارائه دهید که یک مشکل را حل می کند، فکر کنید.

هنگامی که کسب و کارتان را شروع میکنید، تبدیل به یک سازنده سیستم میشوید و چندین کار را باید انجام دهید. این زمانی است که کارآفرین هستید! از شروع کردن نترسید. منابع خوب بسیار زیاد و مردمی برای یادگیری وجود دارد.

 

 

ترجمه تخصصی از سایت mywifequitherjob

نوشته های مشابه

‫3 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا