فتیشیسم و ابژههای نقاشیهای داوود زندیان

در دو متن گذشته رابطهی میان ابژهی فتیش و فقدان مطرح شد. برای نگاه به ابژههای نقاشیهای زندیان نیز از همین دریچه وارد میشوم. در این نوشته آن دسته آثار داوود زندیان مد نظر هستند که در سال 1398 در گالری ایرانشهر به نمایش درآمدند. در این آثار مخاطب با نقشهای کافههای قدیمی، باغهای میوه و جمع دوستانی روبروست که هنرمند در طول زندگی خود آنها را تجربه کرده. ابژههایی که در این مجموعه بازنمایی شدهاند و در آثار تکرار میشوند، از جمله انواع توپها، ماشینها، دوچرخهها، عکسهای آلبومهای قدیمی، حلقههای فیلم کداک، دوربین عکاسی، تلفن، زنگها، بطریهای نوشیدنی و …، همه حکایت از خاطراتی دارند که نقاش بازنمایی کرده است.
آثار زندیان نیز به مثابه روایت یک شاهد عینی از سبک زندگی در دههی 40 و50 در ایران است. روایتی شخصی و البته سوبژکتیو از زندگی وی که هنرمند دست به بازتولید آن زده است. «روزگار آفتابی» عنوانی است که زندیان از روزگاری که آن را به تصویر کشیده یاد میکند؛ روزگار خوشی که اکنون دیگر گذشته و در دسترس نیست و هنرمند با به تصویر کشیدن آن سعی در احضار و ثبت آنها دارد. هنرمند در بازنمایی این تصاویر در کنار یادآوری آن روزگار آفتابی از فقدان آنها رنج میبرد و دلتنگ آنهاست و این امر کیفیاتی به ابژههای کار الحاق میکنند که نشان از ستایش آن دوران دارد. این امر وجه نوستالژیک ابژهها را به ذهن متبادر میکند. سوزان استورات در کتاب در باب اشتیاق دربارهی نوستالژی چنین مینویسد. « نوستالژی خود تکراری است که سوگوار عدم اصالت همهی تکرارها است». بر این اساس ارتباط اکنون ما با نشانههایی که به یک گذشتهی آرمانی یا مطلوب دلالت میکنند، (در اینجا یعنی ابژههای داخل آثار) رابطهای سوگوارانه است؛ یعنی حیف که آن گذشته آرمانی نیست، این در حالی است که خود نوستالژی از این حلقهی تکرار بیرون نیست، یعنی این یک توهم سادهانگارانه است که نوستالژی را یک جایی در یک مرکز آرمانی قرار دهیم.
فقدان برای زندیان اما، به نظر میرسد در نتیجهی تحولات پس از انقلاب و فراموش شدن فرهنگ و ابژههای نسلیاش باشد. بعد از انقلاب اسلامی و تغییر فاحش گفتمان غالب در جامعه، تغییر ارزشها و ضدارزشها و دگرگونی تعاریف مشترک به نظر میرسد که نسل بعد از انقلاب (جوانانی که در اوایل انقلاب به دنیا آمدهاند یا دوران کودکی خود را در آن دوره گذراندهاند) فارغ از خاطرات و فرهنگ نسل پیشین خود، فرهنگی را برای نسل بعد پایهریزی کردهاند که تفاوت فاحشی با نسلهای قبل خود دارد. البته گذشت زمان در نهایت هر سه نسل را قادر خواهد کرد که به تعریف مشترکی از ویژگیهای نسلی هر دهه برسند و این نخستین نشانهی شکلگیری ذهنیت نسل جدید خواهد بود. هر فرد مایل است که هر دهه را به عنوان مفهوم ابژهای درونی و جمعی درک کند و برداشتی از ملاکهای هر دهه داشته باشد که تداعیها و خاطرات را در ذهنش بیدار کند.
اشیای آثار زندیان به صورت پراکنده در کنار فیگورها ظاهر میشوند و برای مخاطب از روایات، خاطرات و تاریخ زندگی شخصی او سخن میگویند. هر شی در این آثار روایت خود را داراست. اشیای حاضر در این آثار (از ماشینها و دوربینها گرفته تا نوع پوشش فیگورها) چیزهایی فراتر از اشیای صرف هستند. آنها داستان خود را روایت میکنند و حاوی ارزشهای افزودهی معنایی هستند. به عبارتی آنها نشاندار شدهاند. روایت آنان نه به علت ذات روایتی خود بلکه به علت دلالت بر اتمسفر روزگارآرمانی گذشته (وجوه نوستالژیک) دارای ارزش معنایی شده است. این اشیا برای هنرمند و مخاطبین آن (علیالخصوص مخاطبینی که در یک ردهی سنی با هنرمند قرار دارند) واسطههایی هستند که آنها را به گذشته و خاطرات خود وصل میکنند. این ارتباط بین خاطرات و گذشته به مدد روایتی صورت میگیرد که هر شی با خود دارد. زیرا ذهن هر شی را به واسطهی روایتی که دارد میشناسد، حال این روایت در این اشیا بار نشانگی افزون نوستالژیک نیز به خود گرفتهاند.
ابژههایی که در آثار داوود زندیان بازنمایی شدهاند، چیزی فراتر از ظاهر عینیشان هستند. این ابژهها حامل خاطره (فردی یا جمعی) و روایتهای نسلی هستند. برای زندیان این ابژهها واسطهای هستند میان او (نسل او) و خاطراتش(شان). از این منظر میتوان گفت که این ابژهها در واقع ابژههای فتیش هستند.
یک تلفن (یا ابژههای دیگری که در آثار داوود زندیان میبینیم) فیالذات و از لحاظ کیفیات مادی نمیتواند راه ارتباطی به گذشتهی وی باشد بلکه این هنرمند است که با به تصویر کشیدن آن و سرمایهی احساسی و عاطفیای که در آن میگنجاند این قابلیت را به آن میدهد. پس نادرست نیست اگر که بگوییم ابژهها در این آثار دارای کیفیت فتیشوار هستند، کیفیتی که واسطهی میان هنرمند و زندگی گذشتهی او شده است. اینکه آیا این امر نیت هنرمند بوده یا خیر، یا در خودآگاه هنرمند شکل گرفته است یا در ناخودآگاه او، از آن اطلاعی نداریم اما نمیتوان از آن چشم پوشید. در هر صورت این اشیا به مثابه فتیشهایی عمل میکنند که سعی در پر کردن فقدان روزگار خوش گذشته دارند؛ همان ویژگیای که خودکار پدربزرگ داشت.
منابع
- بالس، ک.(1380). ذهنیت نسلی: دیدگاهی روانکاوانه دربارهی اختلاف نسلها. ارغنون 1-29.
- ساروخان، ب و صداقتیفرد، م.(1388).شكافِ نسلي در خانوادة ايراني ؛ ديدگاه ها و بينش ها. پژوهش نامه علوم اجتماعي. 7-31
در ارتباط با این مطلب مقاله زیر را بخوانید