سینما

راه های افتخار استنلی کوبریک

اخلاق اگزیستانسیالیستی، راه های افتخار به کجا هدایت می کند؟

راه های افتخار اثری متفاوت در کارنامه ی سینمایی استنلی کوبریک است. حتی از شناخته شده ترین فیلمهای جنگی او نیز دور است. راه های افتخار در جایگاهی پس از غلاف تمام فلزی، اسپارتاکوس، دکتر استرنج لاو و برای لیندون قرار میگیرد، در حالی که اینها فیلمهایی تماما جنگی نیست. با این وجود راه های افتخار مدخل خوبی به مجموعه کارهای اوست. فیلمهایی که از نظر تعداد، اندکی و از نظر زیبایی شناسی، قدرتمند است. این فیلم، دستکم گرفته شده ترین فیلم کوبریک است. برخی منتقدان این فیلم را بهترین فیلم ضدجنگی میدانند که تاکنون ساخته شده است. اما حتی با وجود نقدهای مثبت، این فیلم فروش اندکی داشت. راههای افتخار چیزی بیش از یک فیلم ضد جنگ است و به همان اندازه که در مورد جنگ است، در مورد پوچی ضروری وضع انسان در رویارویی با وحشت جنگ نیز هست. اثری صریح، واضح، تند و تلخ و واقعا عمیق و ژرفا است. این مقاله شرح می دهد که چطور راههای افتخار روشن کننده ی جنبه های مهم اگزیستانسیالیسم است. به جای تمرکز بر فیلسوفهای خاص اگزیستانسیالیست، به اصل وجودی (اگزیستانسیال) توجه کرده است، به ویژه در ارتباط با اخلاقیات، به معنای، فلسفه ی اخلاق و اصول درست و نادرست آن. راههای افتخار، برخی اصول اساسی اخلاقیات وجودی» و مشکلات آن را روشن میکند. به ویژه چیزی که ممکن است به عنوان تناقض اگزیستانسیالیسم خوانده شود (انکار ارزش های عینی همراه با تاکید بر یک ارزش ظاهرا عینی) و مشکل درستی و اعتبار و راه حل این مشکلات باشد.

خلاصه ی فیلم:

 در جنگ جهانی اول، به هنگ ۷۰۱ ارتش افسانهای فرانسه که توسط سرهنگ داکس (کرک داگلاس) هدایت می شود، توسط ژنرال میرو (جرج مکریدی) دستور داده میشود تا سنگر را ترک کرده و به دژ ألمانی آنتن هیل، حمله کنند. همه همانند که دژ غیرقابل تسخیر است. وقتی که حمله شکست میخورد، سه مرد از هنگ به صورت تصادفی انتخاب میشوند تا در دادگاه به خاطر بزدلی محاکمه شوند. با وجود تلاش ماهرانهای داکس برای دفاع از آنها، دادگاه نظامی، آن سه نفر را گناهکار شناخته و به اعدام با جوخه ی آتش محکوم می کند. در نهایت میرو جزای عمل خود را میبیند و به داکس و هنگ ۷۰۱ دستور داده میشود تا سریعا به خط مقدم بازگردند.

شعار اخلاقی نیست که بگوید بهتر است چگونه عمل کنیم. همچنین راهی وجود ندارد. تا بتوانیم به شکلی انتزاعی، پیش از وجود واقعیت تشخیص دهیم که انجام کدام عمل است. از سوی دیگر چنین استدلال می کنیم که بهتر است رفتاری واقعی دار باشیم و اینکه تنها شعار اصول اخلاقی قابل بیان «معتبر باش» یا «باید معتبر باشی» است. میتوانیم این را یک امر اگزیستانسیالیستی بنامیم۔ چنین شعاری، اگر اصول باشد، بیانگر یک ارزش واقعی است، ارزشی که وجود آن را انکار کردیم.

بنا بر این آیا اگزیستانسیالیسم ضد و نقیض است؟ آیا انکار وجود ارزش واقعی دلالت بر وجود آن دارد؟ این تناقضی است که در اگزیستانسیالیسم وجود دارد. ترکیبی که این تناقض را به وجود میآورد، راه حلی برای برطرف کردن آن است. شاید هیچ شعار اصولی اخلاقی وجود نداشته باشد که به ما بگوید چگونه عمل کنیم. امر اگزیستانسیالیسم نمیگوید چه کاری را انجام دهیم، بلکه بر چگونگی انجام آن عمل تأکید دارد. معتبر به نحوهی عملکرد شخصی اهمیت میدهد، نه عملی که انجام میدهد. در معتبر بودن این محتوا نیست که اهمیت دارد، بلکه شکل است که دارای اهمیت است. بدین معنا اعتبار، یک ارزش رسمی است. مضمون آن نامشخص است، مانند صداقت (یعنی کلامی که می گویید نه کلامی که از شما انتظار میرود)، هماهنگی (مانند زمانی که میان کلام و عمل شما هماهنگی وجود دارد) و کمال (زمانی که رفتارتان مطابق با ارزش هایتان | باشد، حال آن که ارزش ها هر چه میخواهد باشد). ارتباط میان اعتبار و این ارزشهای رسمی چیزی بیش از یک رابطه ی موقتی است. برای مثال سارتر گاهی از عبارت صداقت (نوعی کمیاب و رو به انقراض، صداقت در عمل و نه فقط صداقت در سخن) به عنوان متضاد بد ایمانی (اصطلاح او برای نامعتبر بودن) استفاده می کند. همراه با نامعتبر بودن صفات بد رسمی دیگری وجود دارد و قرینه ی ارزش های رسمی است که به آنها اشاره شل: دو رویی (کلامی که می گویید، حرفی دلتان نیست)، ریاکاری (عمل کردن در تناقض با ارزش هایی که ادعا می کنید دارید)، ناهماهنگی (رفتاری متضاد با ارزش های واقعی خودتان) به عبارت دیگر، شرافتمند بودن، به ارزش هایی نیست که یک فرد ممکن است داشته باشد، بلکه این عملکرد و نحوه ی زندگی واقعی اوست که او را با آن ارزش همگام میسازد. در راه های افتخار دو شخصیت نمایانگر ارزشها و صفات بد هستند که در بالا به آنها اشاره شد. ژنرال میرو انسانی دو رو است (زندگی مردانش برای او ارزشی ندارد، با این حال سخنانش متضاد عمل اوست) و یک ریاکار به تمام معناست. برای مثال، به توپخانه دستور آتش روی گردانهای خودش را میدهد و اصرار دارد که افراد برای بزدلی در دادگاه نظامی محاکمه شوند. پس او یک سرباز نامعتبر است. سرهنگ دکس در مقابل فردی با صداقت است (ادعایش در مورد اهمیت دادن به مردانش واقعی است)، هماهنگ است (وظایف خود را به عنوان یک سرباز انجام میدهد)، دارای کمال است (با دفاع از مردمانی که گمان میکند با آنها ناعادلانه رفتار شده). دکس یک سرباز معتبر است، نمونهای عالی و کامل، تا حدی که منجر به متضرر شدن خودش میشود. ژنرال برولار (آدلف منژو) که گمان می کند، دکس فقط به دنبال ارتقای مقامش است و تنها دلیلش برای به حساب آوردن میروی پیشرفت بوده، نه عدالت، به او پیشنهاد میدهد که تحت فرمان میرو قرارگیرد. اگرچه دکسی راہ سختارا انتخاب میکند، پاسخی آتشین به برولار می دهد و از رفتن به این مأموریت امتناع میکند. با دانستن این موضوع که به زودی باید با مردانش به خط مقدم برگردد.

خوب مُردن

وودی آلن در فیلم منهتن میگوید: «استعداد همان شانس است و مهمترین چیز در زندگی شجاعت است.» این جمله دارای مفهومی است که برای فهمیدن آن یک مشکل بالقوه رامورد تأمل قرار میدهیم. چیزی که از آن به عنوان امر اگزیستانسیالیستی نام بردم، ما را به معتبر بودن و نشان دادن ارزش های رسمی خودمان موظف می کندهای نامعتبر بودن ممکن است؟ آیا کسی می تواند از صادق بودن با خودش طفره رود زمانی که یک فرد به هر دلیلی انتخابی میکند، در آن لحظه به نظر میرسد که او به طور اجتناب ناپذیر، با خود صادق است. ژنرال میرو به اندازه ی سرهنگ دکس با خود صادق و به همان اندازه معتبر است. نمی توان آزادی را برای هیچ چیزی، حتی تصمیمات گذشته ی فرد، ارزش ها یا اعمال او محدود کرد.

بنابر این آیا معتبر بودن، درخواستی پوچ است؟

به نظر میرسد. این طور نباشد، زیرا در این صورت فرد تصمیم گیری ها و اعمالش را بدونه پذیرش آزادی اش انجام می دهد و چنین می پندارد که اعمال او برخواسته از عوامل بیرونی است. چنین تصمیمات و اعمالی نامعتبر خواهد بود، اما آیا این تمام موضوع است؟ به احتمال زیاد خیر، زیرا در این صورت معتبر بودن، فقط به معنای دانستن چیزی از ارزشی معرفتی (در ارتباط با دانش) و اعتبار به شکلی ناشناخته و نسخهای اگزیستانسیالیستی از ارزش اخلاقی است. اعتبار به معنای داشتن بینشی کامل واضح نیست. یک فرد ممکن است از پرتاب شدگی و آزادی خود، آگاه باشد. اما دانستن این مسائل تأثیری در اعمال او نداشته باشد. تصور کنید من تصمیم دارم ارزشی را دنبال ککنم، اما زمانی که آزموده می شوم، در لحظه ای واقعی، شجاعت خود را از دست می دهم و به یک بزدل تبدیل می شوم. در راههای افتخار سروان روژه (وین موریس) یک نمونهای برجسته است. در لحظه ی ضعف اراده، او یکی از مردان تحت فرمان خود را با نارنجک در منطقهای دور از مردم می گشد. همانطور که در مورد روژه کاملا مشهود است، در بعضی موقعیتها، افراد توانایی رفتار مطابق با ارزشی هایشان را ندارند. فرد ممکن است به دلیل نداشتن شجاعت، شکست بخورد. این بدان معناست که حتی با اصول اخلاقی سخت گیرانهای اگزیستانسیالیسم، راهی را برای فرار جستجو می کند. اساس اعتبار و تمام ارزش های رسمی شجاعت است. حداقل از زمان ارسطو شجاعت، یک ارزش افیا است: یک موقعیت متوسط بین بزدلی تاہی پروائی ! تقریبا تمام آثار ھنری اگزیا” همواره در حال نمایش ضدقهرمانهایی است که اگرچه اصول اخلاقی سنتی را به نام آزادی زیر پا می گذارند، اما نمایانگر شجاعت است. این موضوع به ویژه در مواردی که کاراکترهای آنها «مرگ خوبی» دارند، قابل مشاهده است. در فیلم راههای افتخار سه مردی که محاکمه ی نظامی می شوند، به جرم بزدلی گناهکار شناخته شده و به مرگ محکوم می شوند. در مقابل جوخه ی آتش آرنو (جو تورکلی) شهادت مجروح است، بیهوش می شود. فرول (تیموتی کری) فریاد و شیون میانه پاریس (رالف میکر) با وجود ضعفی عصبی که دارد. با چشمان باز و قامتی ایستاده با مرگ روبه رو میشود. اگر چه اعدام او هیچ دلیلی ندارد، اما او خوب میمیرد. با این حال که او قهرمان بی نقصی نیست، اما مرگ او یک پیروزی است. جنگی فرصتهای زیادی برای معتبر بودن یا فرار کردن از آن فراهم می کند.

موسیقی سحر الهی

یکی از موضوعات تکان دهنده در غلاف تمام فلزی دوگانگی شخصیت انسان است که با کنارھم گذاشتن سمبل صلح و شعار قاتل بالفطرہ، نشان داده میشود. سکانسی مهم و مشابه از این دوگانگی در راههای افتخار وجود دارد. در پایان پس از توبیخ میرو و نافرمانی دکس از برولا، دکس پیش مردانش برمیگردد و از پنجرهای کافه آنها را نگاه می کند. سربازان سعی میکنند زن آلمانی زیبا و جذابی را به آوازخواندن ترغیب کنند. آنها او را با سوت زدن، هو کردن و نعرههای زشت خود مورد آزار قرار میدهند، قصد آنها، چه وقت گذراندن باشد، چه تزکیه دادن، مطمئناشرارت آمیز است. اما اگر آنها از گوش دادن به صدایی زیبا لذت میبرند، زشتی آنها با سکوت و توجه و چشمانی اشک بار از میان میرود. آنها شرافت انسانی خود را بازیافتهاند و دکس پیش از اینکه خبر بازگشت به خط مقدم را بدهد، به آنها کمی زمان میدهد. سرنوشت ناخوشایندی که در انتظار افراد هنگ ۷۰۱ است، بسیار تکان دهنده و با حسی از امید به پایان میرسد. اشتیاق بازگشت به شرافت انسانی شاید با دیدگاه اگزیستانسیال ناسازگار به نظر آید. طبق این نظر که اظهار می دارد انسان ها ضرورتا آزادند، چیزی تحت عنوان ذات انسانی وجود ندارد. این ذات اوست که اعمالش را تعیین میکند، نه خود او. اصول انسانی که موجب آزادی افراد هنگی ۷۰۱ می شود، به اندازهی همان شرارت که آنها را در شرایط آزاد قرار میدهد، ضروری است. این موضوع را نیز در نظر بگیرید که افراد گروه ۷۰۱ بازیچهای ژنرال ها شدهاند و سربازان نقشی در انتخاب آزادانه و هزاران عامل درونیا ق بیرونی ندارند و نمی توانند با مذاکره یا مقاومت، از پیامد این بازی جلوگیری کنند. در این عشایی گروه ۷۰۱ هستند.

اما آزادی چگونگی بازی شطرنج ارتشی که منجر به مات بی نتیجهای خواهد شده که آزادی محدودی در تصمیم گیری درباره ی سرنوشت خود دارند. اما آزادی چگونگی برخورد با آن را دارند. از این مهمتر، حتی اگر در معرض نیروهای خوب و بد قرار گیرند. (مانند صحنه ی کافه)، این آنها هستند که شعار «قاتلان بالفطره» یا «علامات صلح، و انتخاب میکنند. اگرچه چشم انداز ارائه شده در اینجا، پرتاب شدگی بسیار محدودی را نشان میدهد که برخی (حتی اگزیستانسیالیستها) حاضر به پذیرفتن نیستند که این موضوع با آزادی اساسی انسان هماهنگی دارد. شاید به نظر بیاید که آزادی با چنین محدودیتهایی پی ریزی شده، اما این طور نیست. گزینههای یک فرد هر چند محدود باشد، باز هم به انتخاب او بستگی دارد. به کمک فیلم راههای افتخار مسایلی را در اگزیستانسیالیسم (بهویژه مسالهای که از آن به نام تناقض اگزیستانسیالیسم و اعتبار اجتناب ناپذ نشان دادم که آنها قابل حل است. با پذیرش از آزادی خود عمل کند و مهم تر اینکه ارادی اوست. دومین مساله نیز یر نام بردم) مورد بحث قرار داده و این موضوع که فرد میتواند بدون اطلاع موفقیت یا شکست وی در عمل غایانگر ضعف حل میشود.

 

نویسنده : جیسون هلت

مترجم : اسدالله غلامعلی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا