الهام زارع نژاد و آوازهایی که خوانده نشد
گفت و گوی اختصاصی مجله فرد با الهام زارع نژاد

برای همه ما پیش می آید که اتفاقات مختلف اطرافمان را ببینم لحظه ای مکث کنیم یا تاسف بخوریم و بگذریم. اینگونه زندگی ما بی هیچ تغییری یا آسیبی ادامه پیدا می کند. شاید این دغدغه را نداریم که بیشتر از یک مکث چند ثانیه ای بمانیم و به آنچه در حال رخ دادن است فکر کنیم. شاید انتظار زیادی باشد که از مردم عادی و رهگذر در خیابانها بخواهیم بیش از تنها فکر کردن نسبت به مسائل مختلف عکس العمل نیز نشان دهند.
همیشه در طول تاریخ این رسالتی بر دوش هنرمندان و نویسندگان قلمداد می شد، که باید بیش از مردم عادی نسبت به مسائل جامعه واکنش نشان دهند.
با روند تجاری شدن هنر و البته مشکلات اقتصادی بسیار، این روزها کمتر توقع می رود که هنرمندی بیش از داشتن یک فعالیت تجاری برای گذران زندگی دست به خلق هنری بزند. مگر معدود هنرمندانی که هنوز در میان چرخدنده های کارخانهای هنر دوام آورده اند. کسانی که ایده های خود را داخل و یا خارج گالریها و مکانهای هنری، پیش روی مردم عادی به نمایش می گذارند. آنهایی که یاد گرفتهاند حتی از شبکه های اجتماعی برای نشان دادن فریادهای بی صدایشان استفاده کنند.
ازمیان این هنرمندان پر از دغدغه اجتماعی، می توان از الهام زارع نژاد نام برد. او که در سابقه کاری خود علاوه بر نوازندگی و تدریس موسیقی، چند سالی همکاری با گالری دنا و مدت کوتاهی در دارگون را نیز دارد. به عنوان کیوریتور نمایشگاههای متعددی داشته که هر کدام بازنمود دغدغه ای اجتماعی بوده اند. نمایشگاه های الهام زارع نژاد را باید مطالعه کرد و به دیدن خالی اکتفا نکرد.

اخیرن نیز همزمان با جشنواره موسیقی فجر، او پرفورمنسی را در خیابان و روبه روی تالار وحدت اجرا کرد که بهانه ای شد برای مروری بر پرفورمنس های این سالهایش و گپ و گفتی درباره کارهایی که تا کنون انجام داده است. صحبتی از اینکه چه شد که به سراغ آواز نخواندن رفت:
« این ایده از سال ۹۵ با من بود و در یکی از نمایشگاههایم با عنوان جیغ بنفش ِ مونش به ایسم های پلاک چهار که با محتوای «صوت، سکوت و موسیقی» گردآوری کرده بودم ، آنرا به صورتی دیگر اجرا کردم، همراه با اینستالیشنی از ادوات موسیقی. اما اگر به قبلتر برویم در سال حدود ۸۴ یا ۸۵ بود برای ساز زدن در فیلم ” نیوه مانگ” بهمن قبادی همراه یک گروه دف نواز انتخاب شدم که به لوکیشن فیلمبرداری روستای پالنگان به سنندج رفتیم. این فیلم با بازی هدیه تهرانی، حکایت زنیست که سالهاست از آواز خواندن محروم مانده است و طی ماجراهایی قرار است به سرپرستی شخصی به نام مامو به آن طرف مرزها بروند و اجرا کنند که برای آنها بسیار مهم است. اتفاقن بخشی که مربوط به دف نوازی گروه ما می شد که در واقع آهنگساز فیلم حسین علیزاده است با صدای خواننده ی زن، بعدها در شبکههای اجتماعی بسیار بازپخش شد و مورد استقبال قرار گرفت. من و خواهرم هم دربین نوازنده گان بودیم و در این فیلم حضور داریم. این فیلم پر از ماجراهاییست که همیشه بر فضای موسیقی ما حاکم است. حتی من این را فراتر دیدم و از نظرم به طور کل بر زنان حاکم است. در این فیلم هدیه تهرانی می خواهد بخواند اما نمی تواند و آواهایی تولید می کند و در لحظات شبانه و تمرینهایش مدام می گوید که مامو نتوانم … در جاده سازهایشان را می شکنند. خواننده را پنهان می کنند. مدام نوازنده ها فراری اند و هزار بلا و در نهایت به قیمت جان کنسرت اجرا می شود، این موضوع خودش یکی از ماجراهایی بود که در ذهن من ماند و من بعد از آن درپرفورمنس هایم هشتگ آواز نخوان را ساختم و الهه زارع نژاد با اینکه حضور دارد و با موسیقی مرا همراهی می کند با عنوان آوزا نخوان معرفی می شود. یعنی کسی که هست اما نیست! و سرانجام همین سر آغاز ایده پرفورمنس آخر ِ من شد و همواره هم با من باقی مانده است.»
پرفورمنس باده پنهان در پایانِ نمایشگاه جیغ بنفش مونش به ایسم های پلاک ۴ در گالری دنا به تاریخ ۲۵ بهمن ۹۵ اجرا شد که الهام زارع نژاد به همراه خواهرش الاهه زارع نژاد و یک نوازنده دف ویک نوازنده ی کمانچه به اجرا پرداختند.
این پرفورمنس آغازی بود در نمایشِ وضعیت موسیقی زنان، که او به جای دف، یک قالب یخ به دست گرفته بود و به نواختن می پردازد؛ بدون اینکه صدایی از آن بلند شود. الهه زارع نژاد نیز به عنوان خواننده همان آواز نخوان است و تنها لب می زند و صدایی از او بلند نمی شود. دو نفری که نوازنده هستند نیز در پشت سر آنها طوری پوشیده شده اند که تماشاگران نمی توانند به جز صدای موسیقی تصویر آنها و سازشان را ببینند. اینجا نیز به نوعی همان صدای خفه و از گلو در نیامده را به نمایش گذاشتهاند. فضا با اینستالیشنی از ادوات موسیقی و کاستهای قدیمی و کمانچه ای که از سقف به دار آویخته شده اند، به اجرای آنها مفهوم ویژه تری می داد. نوار کاست های قدیمی خاطره مشترک در ذهن آدمهای زیسته در دهه ۶۰ و فعالان موسیقی آن زمان است .

الهام زارع نژاد می گوید: « یک سنتور روی زمین گذاشته بودم و خرواری از خاک اره و چوب و حتا یک سه تار و طناب دار را روی آن ریخته بودم، کمانچه ای را از سقف روی اینها دار زده بودم و یک لوله ی اگزوز هم در کنارش برای تداعی تمام صداهای ناهنجار امروز آویزان کرده بودم و دور تا دور آنها را با نوار کاست پوشانده بودم. همان نوارها که در خاطرات همه موزیسین های آن زمان هزاران داستان دارد و وقتی پر می شد می آوردند و در گوشه ای از میدان انقلاب می فروختند.»

« جلوی نوازنده ها یک پارچه مشکی نصب کردیم و آنها را پوشاندیم و فقط سر سازها یشان معلوم بود درست اندازه ی همان نوازندگانی که ما در قاب تلویزیون می توانیم ببینیم. چراغها خاموش بود و نور متمرکز انداخته بودند روی استیج ما. از جلوی خودم هم ماهی های قرمز و کوچک را در دستکشهای شیشه ای که داخلش پیدا بود آویزان کرده بودم و یک تنگ بزرگ گذاشته بودم جلویم و انتظار بر این بود که مخاطب اینجا وارد شود و ماهی ها را آزاد کند و داخل تنگ بیاندازد. چون آن دستکش نماد دستهای من بود که یخ بزنند، من دف نمی زدم و مخاطب فقط صدای دف را می شنید، درحالی که دستهای من یخ می زد.»

شعر بخش جدایی ناپذیر پرفورمنس های الهام زارع نژاد است. بخشی از حرفهایش را در قالب انتخاب شعرهایی مشخص از شاعران نامی به مخاطبش منتقل می کنند. شعرها برای او چیزی بیش از یک استیتمنت هنری برای پرفورمنسهایش است که بخشی از الهام و روح کار را در وجود هنرمند شامل می شود. هر شعر مناسب با حال و هوای اجرا انتخاب شده. در پرفورمنس« باده پنهان » خود شعری از هوشنگ ایرانی را انتخاب کرد. شعرش زمزمه شد و ملودی شروع شد اما در کمال ناباوریِ تماشاچیها، چیزی خوانده نشد و تنها لب خوانی شد. این شروع کار اعتراضی الهام زارع نژاد در نخواندن در جایگاه یک زن بود.
پیش از این هم در سال ۹۴ در اجرایی با عنوان «چهار عمل اصلی تهران»، بر اساس شعری از محمد آزرم که به موضوع تهران مربوط بود نیز باز نقشی پر رنگ از شعر را می بینیم. به جز این کار در سال ۹۴ و پرفورمنس واژه گان ایستاده در کنار محمد آزرم به اجرای شعر هوم و همینطور آدمها ، ماشینها پرداخت…

خودِ هنرمند در مورد دلیل استفاده از شعر در کارهایش از لزوم ِ نقش ِ ادبیات و شعر محکم و تاثیر گذار بر زندگی هنرمند و همچنین مردم یک جامعه حرف میزند… وقتی صحبت ما به پرفورمنس «زار و زار گریه می کردن پریا» در سال ۹۶ میرسد اینجا هم شعری هست از شاملو و هم دردی که در خشونت علیه کودکان است بیرون میریزد و حرف از عکس العمل مردم عادی به میان می آید. این اجرا تقدیم شد به آتنا ها و ستایشهایی که مورد تجاوز و خشونت قرار گرفتند، چیزیکه هنرمند را متاثر کرده ژستهای آدمها در فضای مجازی فارغ از فعالیتهای اجتماعی و بیرونیست. الهام زارع نژاد در این باره می گوید:

«من روی هشتگ ها خیلی بحث دارم و مدام درگیر آنها هستم. نظرم این است که هشتگ کنش ِ اجتماعی نیست، عمل نیست! فقط یک واکنش ِ آسان است که همه بیرون گود نشسته اند و از دور می گویند لنگش کن ! چرا مردم فکر می کنند واکنشها و عملکردهای مجازی یعنی اینکه آدمهای کنش گری هستند و دارند فعالیتی می کنند؟! به نظرم به جای هشتگ کردن، کاری بکنید آن هم در فضای واقعی و بیرون از گوشی موبایلها! حالا وقتی من با این ذهنیت زحمتی می کشم و کار می کنم و این چنین دغدغه مند حرکت میکنم وقتی نمایشگاهی گذاشته می شود به جای تفکر و کمی با تامل نگاه کردن به مسیری که هنرمند طی کرده است ، عده ای فقط شروع به نقد منفی می کنند و در این میان واقعن دوست دارم بپرسم خود شما چه کاری کرده اید؟ اصلن چه کار می کنید ؟! اینها من را ناراحت می کند ، اما می دانم که باید راهم را بروم و نشنوم»
انتقاد به خشونت همیشه در پس زمینه کارهای هنرمند بوده چه خشونت علیه زنان چه علیه بشریت. دغدغه های این هنرمند، تنها به مشکلات زنان ختم نشده و چیزی فراتر از یک فمنیست صرف فریادی از دل یک درد مشترک انسانها به دور از جنسیت و مذهب و نژاد مطرح است. در پرفورمنس و چیدمان «من درختم، تو زمین» از نوع دیگری از خشونت بشر نسبت به طبیعت می گوید. حتی در پرفورمنس « مبادا گفته باشی دوستت دارم» که در سال ۹۵ در گالری دنا اجرا شد، شعار اصلی نه به خشونت علیه زنان، مردان، علیه انسانیت، نه به خشونت علیه محبت و مهر و… به طور کلی هر نوع خشونت بود.

برای اجرا ی اخیرش ، هنرمند زمان بیشتری را جهت ارتباط مخاطب با کار و همچنین جلب توجه آنها در نظر گرفت و شروع کرد به شمارش ششصد شب ِ متوالی تا رسیدن به اجرای نهایی. از دیماه سال ۹۵ تا دیماه سال ۹۷ . او می گوید «یک شب با خودم حساب کردم که من ۶۰۰ شب است که من وارد شبکه مجازی اینستاگرام شده ام، استوری گذاشتم و نوشته ام ، هشتگهای مختلفی را دیده ام و همچون سایرین خیلی جاها راحت گذشته ام و همان شب تصمیم گرفتم شمارش کنم، شعری نوشتم و زیر آن هم عدد زدم شب ِ ششصد و همین طور هر شب به شمارشی معکوس و شعری و کلامی و پیامی برای رسیدن به شب یکم. کم کم نظرات جلب شد به محتوایی که هر شب تولید می کردم. که شعر و معرفی کتاب و همچنین شاعران یکی از اصلی ترین نوشته هایم در شبها بود.» و از اینجا هم هشتگی بنام ستون الیزا نوشت متولد شد برای نوشتن و آموختن به مخاطبی که می تواند در فضای اینستاگرام مفیدتر حضور داشته باشد و حتا یاد بگیرد و یاد دهد.

قرار بود بعد از اتمام این شمارشها پرفورمنسی ویژه اجرا شود بر علیه خشونت برای رسیدن به صلح وافشای چرایی شمارشها و باز کردن داستان ِ کوری و کری و خنثی شدنهایمان. که متاسفانه به دلیل عدم همراهی و همدلی اطرافیان اوبر خلاف میل باطنی اش این برنامه را لغو می کند چرا که در سنگهایی که جلوی پایش می اندازند همان خشونتی را می بیند که می خواسته از آن حرف بزند و حالا به عینیت در آمده بود… او در صفحه اش با عکسی همراه با موهای نارنجی که نیمی از صورتش را نیز با دست پوشانده بود پیامی می دهد و مخاطبینی را که از ششصد شب دعوت کرده بود از عدم اجرایش مطلع می سازد. پیام در همان عکس نهفته بود. خشونت ِ پنهان ِ دیگران …
اما او تصمیم می گیرد ، بعد از آن ماجرا به شب ِ منفی یکم برود برای یک چله نشینی و رسیدن به شب چهلم و اجرای دیگری که در آن هم بتواند سخنی نو به زبان آورد.
پرفورمنس آرت ِ « ناله سر کن» روبه روی تالار وحدت و هم زمان با جشنواره موسیقی فجر به نوعی بیانِ اعتراض و حضور کمرنگ زنان در صحنه موسیقی ایران بود.
پرفورمنس برای هنرمند ایجاد ارتباط با مخاطب و تاثیرگذاری بر اوست تا دقایقی از زندگی پر مشغله خود را به اندیشیدن درباره مشکلات اجتماعی در جامعه به ویژه برای زنان اختصاص دهد و البته که بیرون از گوشی موبایل به حقیقت طرحی نو در افکند.
الهام زارع نژاد با تقدیم اجرای خود به قمرالملوک وزیری اولین زن آواز خوان ایرانی ، به مشکلی که از آن زمان تا کنون باقی مانده ست و به قدمت آن اشاره داشت. در این اجرا قرار نبود صدایی شنیده شود ، هر چند که موضوع موسیقی بود، اما هنرمند، نگاه مخاطبش را دعوت به جستجو می کند. دفی که در دست گرفته بود یک قالب تهی بود ، بدون پوست ! یک شی که ماهیت اصلی خود را از دست داده بود و با وجودی که از آلات موسیقی حساب می شد اما صدایی از آن بر نمی خواست. پرفورمنسش به یک خواننده تقدیم شده بود ، اما او همراه با ادوات موسیقی نه با صدا خواند و نه بر پوستی نواخت. خود او در این باره می گوید:
«من نوشته بودم که در این اجرا من نه می خوانم و نه می زنم و من در خیابانم. یک پیام واضح.
اگر من گالری ندارم و جایی را به من اختصاص نمی دهند، خیابان از آن من است. کاملا بر طبق موازین جامعه و قوانین جمهوری اسلامی کار کردم. چون همین که در این فضا مشغول هستم یعنی که کاملا آگاه به قوانین بوده ، از نوجوانی و اولین اجرایم در تالار وحدت که خیلی جوانتر بودم با همین پوشش بود ، همین که حالا هم یک تار مویم بیرون نبود و باید بر طبق موازین تالار حاضر می شدیم. حالا هم در زیر باران که نه تنها بی جا نبود بلکه به یاریم شتافت تا روی دفهایی که در زمین به خواب رفته بودند بکوبد، با نگاه هوشمندانه ای سعی کردم تلنگری بزنم و گرچه نه خواندم و نه نواختم اما هم خواندم و هم نواختم که سکوت سرشار از ناگفته هاست …»

تاکید هنرمند بر تبعیت از قوانین و استفاده از فضای باز در بطن جامعه، بی نیازی هنرمند از حمایت گالری ها و فضاهای هنری را نشان می دهد، ارتباط نزدیکتر و بی واسطه با مخاطب از طریق رفتن به سطح عمومی تر اجتماع و رساندن پیام به جامعه گسترده تر از طریق شبکه های اجتماعی که امروز به بخش جدایی ناپذیر کنشگری تبدیل شده اند، راه های پیش روی هنرمندان را افزوده است، چه آنها که تازه کارند و چه آنها که بعد از سالها تجربه به دنبال بیانی نامحدودتر هستند.
پرفورمنس ناله سر کن به صورت زنده از طریق لایو اینستاگرام پخش شد تا بتواند گستره وسیعتری را هدف پیام خود قرار دهد. که البته موفق نیز شد و بازخورد های امیدوارکننده ای در شبکه های اجتماعی داشت تا دری دیگر به روی هنرمندان مستقل باز کند.
قطعا این آخرین کار الهام زارع نژاد نیست. او هنوز هم پر انرژی و خستگی ناپذیر به دنبال رساندن صدایش به گوش هر کسیست که می خواهد بشنود.