نقد نمایشگاه در ستایش پلک زدن هدا کاشیها

نویسنده: سالار احتشام راد
روایت، مضمونیست که هنرمندان تجسمی در طول تاریخ با دست اندازي به نظام زبانی-ارتباطی، سعی بر بازنمایی آن در قالب تکنیکها و قراردادهای بصری داشتهاند. مفاهیمی بر گرفته از ارتباط انسانی و ورود و خروج اطلاعات که باعث دریافتی تازه از موضوع میشده.
حال آنکه این زبان تازهی بصري خود بر ساختاري بنا شده که وجود ابزار ارتباطی در آن و استفاده از این ابزار کاملا بدیهیست. در واقع هر بار که ما به اثری نگاه میکنیم، بیآنکه آگاه به خود موضوع نگاه کردن باشیم صرفا به ارتباطی که اثر با ما برقرار میکند مشرفیم و کمتر پیش میآید تا دربارهی خود تجربهی نگاه کردن سخن بگوییم!
در ستایش پلک زدن نام نمایشگاهیست به کوشش هدی کاشیها، نقاش اهل ایران که در کارنامهی خود نمایشگاههای متعددی در ایران، فرانسه، یونان، بلژیک، لهستان و ایالات متحده به صورت گروهی و انفرادی دارد. نمایشگاه اخیر کاشیها در واقع مجموعه ایست از چیدمان 8 نقاشی با ابعاد یکسان که بصورت اریب در فضاي مرکزي گالري مدار موازي به صف شدهاند در حالی که تمام فضای نمایشگاه با نوری سفید و یکدست پر شده و تمام همبندی فضا سعی بر نگه داشتن نقطهی تمرکز بر روي آثار است. آثار در نگاه اول فاصلهي بین یک باز و بسته شدن پلک را تداعی میکند که در این میان مضامینی با رنگها و تکنیکهای مختلف در ترکیب بندی هر اثر در حال اتفاق افتادن است. آثار عموما از سه پلان اصلی تشکیل شدهاند، ابتدا بخشی سیاه رنگ که بخش اعظم آن بالاي کادر را پوشانده، سپس مجموعهای از فرمهای فیگوراتیو که عموما فرمهایی پرتحرك هستند و در پلان پایانی بخش کوچکی از پس زمینه با فرمهایی که تداعیگر باغ و آسمان است. فرم موجود در این آثار را میتوان به سه بخش رنگی، طراحی خطی و تخت نیز تقسیم کرد که در واقع مرز بندیهای اصلی تصاویر با فرمهای رنگی و با خطوطی شفاف و تیز شکل گرفتهاند، طراحیهاي خطی در تعامل با قسمتی از فرمهای رنگی شکل گرفته و بخش سیاه و تخت بعنوان تنها قسمت ثابت هر اثر بر روي تمام تصویر نقش بسته به طوری که در اثر آخر با یک فرم مستطیلی کاملا سیاه طرف هستیم.
((پلک زدن، لحظهای که سیاهی و رنگ با هم تلاقی میکند. فضایی میان لحظهای که ناپدید میشود و لحظهای که پدیدار میشود))
هنرمند در برخورد با لحظه این چنین سخن میگوید که در واقع نگاه کردن خود ساختاریست که میتواند روایتی بجز آنچه که ما میبینیم در خود داشته باشد. آثار با خرد کردن لحظه در 8 لت نقاشی که بصورت خطی در کنار هم آمدهاند و هر اثر در حال بازنمایی مجموعهای از چیز هاست که قبل از پردازش ذهن و به نوعی در لحظهي ورود نقش بسته اند. بخش های رنگی به نوعی خاصیتی گرافیکی به تصویر ها داده که آنها را خالی از معنای مشخصی میکند و انگار در حالت فرمی خودشان باقی ماندهاند در حالی که طراحی هایی خطی در حال بوجود آوردن روایتی از لحظهی کنار هم قرارگیري صور رنگی هستند و ناظر، بعنوان عاملی بیرونی که در حال نگریستن است. حتی در بخش هایی که رنگ به شکل فرمهای فیگوراتیو به کار رفته نیز خاصیتی تصویرسازانه به خود گرفته و از بازنمایی واقع گرایانه و گرایش به روایتگری فاصله دارد. هرچند که روابط میان رنگ ها و فضایی که اشغال کردهاند به نوعی در حال شکل دهی به یک روایت کلی از موضوع هستند و شاید بتوان گفت این همان روایتیست که ناظر در حال دریافت آن از میان تمامی مفاهیمی که در لحظه آشکار میشوند است.
به نوعی هنرمند تلاش دارد تا بگوید نگاه کردن همهی آن چیزیست که ما برای دریافت بصری نیاز داریم اما حال این سوال مطرح میشود که آیا نگاه کردن خود میتواند ماهیتی صلب و سخت داشته باشد یا اینکه مفاهیم میتوانند در لحظهی دیدن شکلی سیال داشته باشند و از درون این تغییرات میتوان انتزاعی کاملا ذهنی بوجود آورد که شاید در پیوستگی روایت نقش چندانی ندارند اما همین مفاهیم ماهیت یک قصه را تشکیل میدهند؟ همانگونه که هنرمند در بخشی از استیتمنت خود آورده: ((در این مجموعه مفاهیمی مانند عشق، بیزاری، کنجکاوی، میل، تولد و مرگ که در زندگی تجربه میکنیم نمایش داده شده)).
میتوان نتیجه گرفت که این کشمکش میان رنگ و طراحی در واقع برآمده از مفاهیمیست که هنرمند بعنوان انتزاع ذهنی خودش در غالب لحظه عنوان کرده .
در روند قرارگیری آثار شاید بتوان گفت که هنرمند توانسته به خوبی ارتباط بین آثار را به لحاظ فرمی حفظ کند. چه در استفاده از رنگ ، چه در طراحی و چه در چیدمان عناصر بصری در تصاویر، به خوبی میتوان شکل گیری لحظهی پلک زدن و اینکه شاید آنچه که پردازش ذهن ماست واقعا آن رفتاری نباشد که مفاهیم از خود نشان میدهند را دید. در واقع همان چیزي که ما بعنوان پلک زدن بدیهی میدانیم، در غالب فرمی تخت و با نام سیاهی ارتباطی سفت و سخت میان تمام آثار ایجاد کرده و بیشترین انرژی بصری را به خود اختصاص داده. اما بعنوان مخاطب میتوان گفت که آنقدر درگیر شدن با این فضای سیاه شدید و غیرقابل کنترل است که آنچه که ما را درگیر میکند تکرار بصری میان آثار است و به نوعی از عمیق تر شدن در مفاهیمی که هنرمند سعی بر نزدیک شدن به آن داشته باز ماندیم. هرچند حتی اگر به پلانهای بعدي راه پیدا کنیم مشخص نیست که روایات هر اثر و به نوعی تکه چسبانیهای رنگی میخواهند ما را به درخواست هنرمند نزدیک کنند یا صرفا میتوان از ارتباطات بصری میان اجزا لذت برد و چیز بیشتري برای چنگ زدن نمیتوان جست .
این نمایشگاه از تاریخ 12 شهریور الی 9 مهر 1400 در گالري مدار موازي براي علاقهمندان قابل بازدید است.