
نویسنده: شهرزاد نقیب
خودکار، جعبهی سیگار، عروسک تدی، چارقد ترکمن مادربزرگ، پیپ، بطری پپسی کولای سال 1340، ست تلویزیون، جاروی حصیری یا حتی پستانک نوزادیتان. ما میان ابژهها غوطهوریم. برخی از این ابژهها برای کاربر خود از حد ارزش استفاده بالاتر رفته و با ارزشهای معنایی افزودهای همراه میشوند. ارزشهایی نه تماماً سوبژکتیو. ارزشهایی که فرد به علت شرایط خاصی که ابژه در آن قرار دارد و ویژگیهایش به آن نسبت میدهد، اما این ارزشها ارتباط مستقیمی با خواص مادی ابژه ندارند.
شاید با مثالی بتوانم منظورم را بهتر بیان کنم. پدربزرگ قبل از فوتش خودکاری به من هدیه داد. خودکاری که خودش با آن مینوشت. بدنهی استیل داشت، رنگ جوهرش آبی بود و در بالا، جایی که میچرخید تا نوکش بیرون بیاید، ساعتی دیجیتالی چشمک میزد. ارزش استفادهی این خودکار مانند هر خودکار دیگری نوشتن است و ارزش استفادهی افزودهاش، آن ساعت کوچک. اما ارزشهای این خودکار به موارد ذکر شده خلاصه نمیشوند. بعد از فوت پدربزرگ این خودکار یادآور اوست. خاطرهای که از او به جا مانده است. آیا واقعا یک خودکار استیل در ذات مادی خود، پدربزرگ را به یاد میآورد و میان من و او واسطهگری میکند؟ یا به خاطر شرایط است که چنین میکند؟ اگر هر خودکار استیلی که از آسمان نازل میشد پدربزرگ را در یادم زنده میکرد میتوانستم بگویم که این ذاتِ مادیِ آن شی است، اما اکنون که اینطور نیست شاید بتوان نتیجه گرفت که منِ سوژه تحت شرایط خاصی این ویژگی را به آن خودکار نسبت دادهام.
این همان چیزی است که با عنوان «فتیش» از آن یاد میکنند. فتیش هر ابژهایست که سوژه در مواجه با فقدان امری در ضمیر ناخودآگاه خود، به آن ویژگیهایی را نسبت میدهد. این کار اغلب با وجوه عاطفی و احساسی همراه است. فرد فتیشیست کیفیاتی را به ابژهی فتیش نسبت میدهد که رابطهای با خواص مادی ابژه ندارد. برای فردِ فتیشیست ابژهی فتیش عاملی قدرتمند و معنادار است که فرد به علت احترام، ترس یا میل با آن ارتباط برقرار کرده است و به نظر میرسد که ابژه عاملِ تاثیرگذاری بر ایجاد و میزان تعهدِ فرد نسبت به ابژه باشد. این تعهد و تکلف به شی ْموجب میشود که فتیشیست از درک این واقعیت که خودش فتیش و رابطهی با آن را ساخته، عاجز بماند.
احتمالاً اولین چیزی که با شنیدن «فتیش» به ذهنتان میآید بعد جنسی آن است. باید بدانید که نگاه جنسی به فتیش به نوعی جدیدترین رویکرد است که در مطالعات آلفرد بینه و زیگموند فروید با آن روبرو میشویم (قبلتر در مباحث انسانشناسی، قومشناسی، نوشتههای مارکس و … به این مفهوم از زوایای دیگر پرداخته شده بود). در مطالعات فروید این مفهوم در رابطه با فرد و توسعهی شخصیت او تعریف میشود. فروید کاملاً مشخص بیان میکند که فتیشیسم، به خودی خود نشاندهندهی بیماری عصبی و یا روانی نیست. تنها در صورت شدت یافتن این امر و زمانی که بر مقاومتِ شرم، ترس و یا درد غلبه مییابد، یا خودِ شی فتیش به هدف غایی لذت جنسی تبدیل میشود، فتیشیسم به مورد پاتولوژیکال بدل میشود. از دیدگاه وی درجاتی از فتیشیسم و شی جایگزین در عادات معاشقه معمول است و تنها زمانی میتوان به آن مشکل و انحراف گفت که شی جایگزین به صورت کامل جای هدف نرمال را اشغال کند و به یک شی که ارزشِ بیش از اندازه به آن نسبت داده شده، محدود شود. فتیش جنسی جایگزین نمادین شی جنسی نرمال است
فتیشیسم از دید فروید ثمرهی نفیِ دو جانبهی واقعیت است که با عملِ جایگزینی نمادین منجر به خلق دنیاهای جایگزین میشود؛ و این ویژگیای است که همواره در دنیای هنر حضور داشته (آثار هنری و داستانهای بسیاری را میتوان مثال زد که در آنها فانتزیها، رویاها، تخیلات و تمایلات از واقعیت تغذیه میکنند و دنیاهای جدید موازی خلق میکنند). فرد فتیشیست این توانایی را دارد که به ذهنیت خود عینیت ببخشد و نسبت به فتیشِ ساختهی ذهنش رضایت داشته باشد. فتیشیست برای جبران فقدان، ذهنیات خود را به شی فتیش نسبت میدهد.
اما ارتباط میان اثر هنری و فتیشیسم چیست؟ در مطالعات اخیر روانکاوی مطرح میشود که در فرایند خلق ابژهی فتیش، بخشی از بدن مادر یا شیای که با آن در ارتباط بوده (مانند لباس) هویتی مستقل از او پیدا میکند و به عنوان یک جسم جدیدِ متعالی عمل میکند. ابژهای که فرد فتیشیست به آن ارزشهای سمبولیک میبخشد تا با اضطراب ناشی از جدایی از مادر مقابله کند. گریناکر مطرح میکند که شرایط اجتماعی متعددی وجود دارند که در آنها ابژهی فتیش در ارتباط با عملکرد دستگاه تناسلی شکل نمیگیرد. فتیش میتواند به عنوان ابژهی خاطره، نسلی، جادویی یا ابژهای مقدس در مذهب، نشانهای ویژه در عشقی رمانتیک و یا وسیلهی بازی خاصی برای کودک عمل کند. هر ابژهای که پتانسیل این را داشته باشد که از زمینهی اصلیاش جدا شود بدون اینکه که تمامیت آن آسیب ببیند و تجزیه شود، میتواند ویژگیهای فتیشگونه داشته باشد؛ به شرطی که این اطمینان برای فتیشیست حاصل شود که در حضور ابژهی فتیش تصویر فرد از خودش خدشهدار نمیشود. و چه پایگاهی مستحکمتر از هنر برای ساخت جایگزینی که ابدی و تجزیهناپذیر است؟
گاهی اشیا در نقاشی به گونهای بازنمایی میشوند که شیبودگیشان انکار و واژگون میشود و برای مخاطب اثر سوالهایی در مورد قطعیت طبیعت و استفاده شی پدید میآورد. در این قالب است که هنرمند میتواند به اشیای بازنمایی شده کیفیاتی را الحاق کرده که به ذات فاقد آنها هستند. در این بستر است که ابژهها به فتیش تبدیل میشوند.
فتیشیسم همواره بر روی جزئیات کار میکند (همانطور که آلفرد بینه به آن اشاره کرده بود)، به آنها ارزش میبخشد، آنها را عظیم و بینهایت تصویر میکند، و با دنیایی بیپایان از امیال و آرزوها به دنیای کوچک آنها وارد میشود. مکانیسم نسبت دادن ارزشهای احساسی به اشیا (کیفیات فتیشگونه) به طور کلی اشتراکات بسیاری با خلق هنری دارد، هر دوی آنها با ناهمگون کردن و دگرگون کردن اشیای مادی، داستانسازی و ارزشگذاری نمادین اشیا سر و کار دارند. در اساس، هر دو عمل به دنبال دنیایی وسیع و گسترده در دنیای کوچک اشیا هستند، اشیا را ارزشمند جلوه میدهند و به جزییات پرداخته و آنها بینهایت توصیف میکنند. هنرمند نیز مانند فرد فتیشیست، ابژهی میل خود را انتخاب میکند و برای آن دنیایی جدید خلق میکند؛ به آن پر و بال میدهد و ارزشهای معنایی افزودهای به آن تزریق میکند، ارزشهایی که ابژه فیالذات فاقد آنهاست.
خودکار استیل را گوشهای گذاشتهام و میخواهم این ابژه بخشی از نقاشی من باشد. میدانم که این ابژه برای من ارزشمند است، چرا که یادآور پدربزرگ است. و این منِ نقاشی هستم که تمام امکانات بصری را در راستای بازنمایی آن به کار میبندم. این من نقاش هستم که خودآگاه یا ناخودآگاه انتخاب میکنم خودکار استیل پدربزرگ را در نقاشیام تصویر کنم و با ترکیببندی، رنگبندی و نورپردازی دنیای جدیدی از ارزشها را به آن پیوند بزنم. در نقاشی من این خودکار استیل تنها یک خودکار استیل نیست، ابژهای است که حامل عواطف و احساساتیست که هنرمند به آن پیوند زده، ابژهی فتیش است.
پینوشت: فتیشیسم در حوزههای مختلف علوم انسانی مفهومی است که بارها به کار برده شده است. در تمامی این حوزهها فتیشیسم امریست که با امور وهمی، فانتزی و خرافهای در ارتباط است و دارای بار معنایی منفی است. به سبب اینکه فتیشیسم واقعیت را آنطور که نیست به فرد فتیشیست نشان میدهد، نظریهپردازان همواره تلاش در مقابله با این مفهوم داشتهاند. اما در سالهای اخیر در مطالعات فرهنگی، فمنیستی و در حوزهی مطالعات هنرهای تجسمی چنین برداشتی از این مفهوم دیگر وجود ندارد. فتیشیسم امریست فراگیر که به جای مقابله با آن باید سعی در شناخت آن کرد. برای مطالعهی بیشتر رجوع شود به:
Böhme, H. (2014). Fetishism and Culture: A Different Theory of Modernity. (A. Galt, Trans.) Boston: De Gruyter
Ellen, R. (1988). Fetishism. Man, 213-235
منابع
1. Dant, T. (1996). Fetishism and the Social Value of Objects. Sociological Review, 44(3), 495-516.
2. Donham, D. L. (2018). The Concept of the Fetish. In D. L. Donham, The Erotics of History (pp. 28-32). Oakland: University of California Press.
3. Ellen, R. (1988). Fetishism. Man, 213-235.
4. Freud, S. (1927). Fetishism. Miscellaneous Papers, 1888-1938, Vol.5 of Collected Papers, 198-204.
5. Fusillo, M. (2014). L’object fétiche: Litérature, Cinéma, Visualité. (T. H. Simpson, Trans.) London: Bloomsbury Academic.
6. Greenacre, P. (1969). “The Fetish and the Transitional Object,” The Psychoanalytic Study of the Child 24
در ارتباط با این مطلب مقالات زیر را بخوانید