جمیز مک نیل ویسلر ملقب به جیمز ویسلر نیمهی اول قرن نوزدهم در ایالات متحدهی آمریکا به دنیا آمد. هرچند هنگامی که ده سال بیشتر نداشت همراه خانواده به روسیه مهاجرت کرد و به خاطر استعدادش مشغول آموختن آکادمیک طراحی شد و پس از آن به اروپا رفت. این بی ثباتی در مکان زندگی و سفرهای مداوم در طول زندگیاش بعدها مشخصا در آثارش نمایان شد. ویسلر را نمیتوان دقیقا یک امپرسیونیست نامید هرچند که عطف زندگی هنری ویسلر با همزمان قوت گرفتن جنبش امپرسیونیسم بود و این سبک تاثیرات انکار ناپذیری در آثار او گذاشت.
همچنین در همان دوران بود که ژاپن مجددا ارتباط خودش را با دنیا از سر گرفت و این موضوع باعث هنر ژاپنی، تحت عنوان ژاپنیسم اثر مهمی در آثار هنرمندان غربی بگذارد. در بسیاری از آثار ویسلر نیز المانهایی از کشورهای آسیای شرقی دیده میشود.
آثار جیمز ویسلر در زمانهی خود پیشرو محسوب می شدند و شاید همین دلیل آن باشد که در دوران خود آنچنان که شایستهاش بود مورد توجه قرار نگرفت. هرچند که بعدها به عنوان یکی از مهمترین هنرمندان قرن نوزدهم شناخته شد.
در ادامه چهار اثر از معروف ترین آثار جمیز مک نیل ویسلر را بررسی میکنیم.
معرفی و بررسی چهار اثر معروف هنرمند
مجموعه شبانه
Nocturne یا شبانه در حقیقت یک اصطلاح موسیقیایی است. ترکیبی که از حال و هوای شب و تاریکی الهام گرفته شده است. نامی درخور مجموعهی جیمز ویسلر. این سری نقاشیها را عموما با پس زمینهای تاریک و نوری اندک و تصاویر دوداندود و مه گرفته میبینیم.
شبانهی سیاه و طلایی: سقوط فشفشه
این اثر در سال 1875 کشیده شده است. در سال 1877 این نقاشی همراه با آثاری دیگر از همین مجموعه در لندن به نمایش گذاشته شد و البته به هیچ عنوان مورد استقبال منتقدین قرار نگرفت گویا جامعه هنری اروپا در اواخر قرن نوزدهم هنوز آمادگی پذیرش هنری انتزاعی را نداشت. واکنشهای منفی به این اثر تا آن جا بود که جان راسکین منتقد و نظریه پرداز سرشناس انگلیسی در نقد خود این کار را پاشیدن یک قوطی رنگ بر صورت مخاطب، خواند. هنگامی که از جیمز ویسلر درمورد زمانی که صرف خلق این اثر کرده است پرسیدند، پاسخ داد دو روز، یک روز برای طرح اولیه و روز دیگر برای تکمیل آن؛ و هنگامی که بابت قیمت بالای (دویست جینی) اثر از او سوال شد پاسخ داد برای کشیدن طرح این اثر من به تمام تجربهی زیستهام نیاز داشتهام. در این اثر هم مانند سایر نقاشیهای ویسلر، چه نقاشیهای ابتداییش که شامل قلم زنیهای او روی کاغذ میشد، چه آثاری که با رنگ روغن و بوم خلق شدند، جزییات ریز و دقیق قابل مشاهده است. رنگهایی که به نظر چند لایه میآیند، سایهها و طیف ناهمگونی از رنگهای دودی و خاکستری و سربی، خردلی پایین تصویر و نقاط درخشان طلایی در بالای اثر، نقطهی نورانی که همانند شعلهای از دور، در میانهی پایینی تابلو سوسو میزند و انگار دودی از خود متساعد میکند، همگی نکات قابل توجه این تابلو است، شاید حتی از حملهی تند منتقد پرنفوذی مثل راسکین میشد پیش بینی کرد که این تابلو روزی به یکی از آثار برجستهی دنیای هنر تبدیل خواهد شد.
شبانه: آبی و طلایی_پل قدیمی باترسی
نام اصلی این اثر موسیقی ملایم آبی و نقرهای 5 بود. نامی رویا گونه برای نقاشیای که انگار میان وهم و واقعیت غوطه می خورد! در میانهی تصویر پل چوبی و کهنهی باترسی قرار دارد. این پل در سال 1881 از کار افتاده شد و به خاطر آسیبهایی که قایق ها به پل وارد کرده بودند دیگر مکانی مخروبه و خطرناک برای عبور به شمار میرفت. ویسلر برای برجستهتر کردن پل تغییراتی در ظاهر آن ایجاد کرد و طول و ارتفاع آن را افزایش داد تا این گونه پل را تبدیل به المان اصلی تابلو کند. رنگهای سرد و یخی به کار رفته در نقاشی، همخوانی بی نظیری با اتمسفری که ویسلر به تصویر درآورده دارد. آسمان گرفته، قایقرانی تنها، پلی شکسته، انعکاس پل در رودخانه و حتی سوسوی چراغها از دور، به خوبی میتواند شمایلی بی نقص را در ذهن مخاطب ایجاد کند: مکانی مخروبه در گرگ و میش لندن قرن نوزدهم…
ویسلر زمانی گفته بود یک هنرمند واقعی میتواند هر صحنهی معمولی را به یک اثر هنری تبدیل کند. با این دیدگاه میتوان گفت جیمز ویسلر بدون شک یک هنرمند واقعی بوده است.
مجموعهی نوکتورن، آثار متعددی از ویسلر را شامل میشود که در این جا دو نمونه از آن را بررسی کردیم با این حال قویا پیشنهاد میکنم سایر نقاشیهای این مجموعه را جستجو کنید و از رنگبازیها و ترکیبها و جزییات فوق العادهی آن لذت ببرید.
مجموعه سمفونی سفید
سه گانهی سمفونی سفید تنها نقاشیهای سادهای از زنان زیبا نیست. میتوان گفت یکی از اهداف ویسلر نمایش هنرمندانه بازی با رنگ بوده، چگونه رنگی مثل سفید که حتی طیف خاصی برای آن تعریف نشده است میتواند تا این حد متنوع به کار رود؟ البته این اتفاق اگرچه در تابلوهای نقاشی کمیاب است اما در زندگی واقعی بعید نیست. دور و برتان را نگاه کنید، دهها چیز سفید میبینید با این حال نمیتوان با قاطعیت گفت کدام سفید محض است. از سوی دیگر در این تابلوها میتوان المانهایی شخصی از خود ویسلر را دید. از به کار بردن بادبزن در سمفونی شماره 2 و 3 که نوعی ادای دین به هنر ژاپن است تا مدل اصلی نقاشی جوانا هیفرنان، که معشوقهی نقاش است. همان طور که به سیاق داستانها قابل پیش بینی بود!
سمفونی سفید شماره یک
زنی تماما سفید پوش، با لباسی پوشیده که تصویر فرشتگان را تداعی می کند؛ میانهی تصویر روی پوست خرس قطبی ایستاده است با یاس سفیدی در دست، موهایی سرخ و چشمان درشت سبز. زن لبخند نمیزند، چهرهی او نوعی اندوه، توامان با معصومیت را تداعی میکند. در پس زمینه پردهای سفید و بی نقش و نگار به چشم میخورد و روی زمین چند شاخه یاس کنار پای او افتاده است.
برخی از منتقدین دختر سفید را تمثیلی از بی گناهی مریم عذرا میدانند و برخی دیگر نظری خلاف آن را دارند و این تابلو را نشانی از معصومیت از دست رفته میدانند، احتمالا حضور یاس های پژمرده و افتاده در این تصور نقش موثری داشته باشد.
هرچند این تابلو همانند بسیاری دیگر از آثار ویسلر پس زده شد. سالن پاریس و آکادمی سلطنتی هیچ کدام نقاشی او را نپذیرفتند اما این اثر در سال 1863 در سالن des Refuses و در بخش نمایشگاه مردودان به نمایش گذاشته شد.
این اثر تا سال 1896 در خاندان ویسلر باقی ماند پس از آن به یک مجموعه دار فروخته شد و سرانجام در سال 1943 به موزه ملی هنر در واشنگتن دی سی اهدا شد.
سمفونی، نوکتورن، اصطلاحات موسیقی در آن زمان شاید نام معمولی برای تابلو های نقاشی نبودند. با این حال این اسمها ارتباطی هوشمندانه با خود اثر دارند. درست نمیتوان توضیح داد که نقاش چطور بین هنری بصری چون نقاشی و هنری شنیداری پل زده است. این امر بیش از آن که یک تکنیک تخصصی باشد مربوط به حسی است که موقع دیدن آثار داریم. چگونه؟
به عقب بازگردید، با دقت به سه تابلوی پیشین، به رنگ ها و ترکیب ها نگاه کنید، باردیگر آثار را از نظر بگذرانید، صدای موسیقی را میشنوید؟
مادر ویسلر
و اما مادر ویسلر! نقاشیای که نه تنها معروف ترین اثر جیمز ویسلر، که یکی از مشهورترین آثار هنری دنیا است. نقاشیای که مونالیزای آمریکایی هم نامیده میشود. این نقاشی مایهی الهام بسیاری از آثار دیگر هنرمندان شده است و در طول زمان ارجاعات بسیاری به آن داده شده است. حداقل دوبار کاری مشابه آن روی جلد نیویورکر رفته است. در کارتون دانلد داک ارجاعی به آن داده شده است، مجسمهی لگویی، مجسمهی بالونی، کاریکاتورها و حتی میمهایی که از روی این نقاشی ساخته شدهاند نشان دهندهی نفوذ این اثر در طول تاریخ هنر است. اثری که نماد هنر مدرن آمریکا است.
نقاشی بسیار سادهای است. زنی میانسال روی صندلیای نشسته است و به رو به رو خیره شده است. پاهای زن روی زیرپایی کوچکی قرار دارد. پشت سر زن دو تابلو روی دیوار نخودی رنگ دیده میشود، یکی کامل و دیگری تنها بخشی از آن مشخص است ظاهرا تابلو یکی از قلم زنیهای خود ویسلر است. سمت چپ تصویر را پردهای سیاه پوشانده است. پایین پرده نقوش ظریفی دیده میشود که نشانگر تاثیری است که نقاش از هنر ژاپنی پذیرفته است.
نقاشی پالت رنگی محدودی متشکل از رنگهای سیاه و خاکستری دارد. رنگ دیوار، کفپوش پرده و لباس مادر، که در آن زمان بیوه بوده است، هارمونی بی نظیری با یک دیگر دارند و چهرهی زن صلابت، وقار و اندوه مادرانه را منتقل میکند و چیدمان تصویر تداعی کنندهی نسبت طلایی در آثار هنری است.
بعید است پیش از این هنرمندی توانسته باشد این چنین بی نقص تنهایی مادری کهنسال را به تصویر کشیده باشد.