کامبیز درم بخش بیش از شش دهه است که در عرصه هنرهای تجمسی فعالیت دارد. متولد ۸ خرداد ۱۳۲۱ است. کارهای وی در مجلات و مطبوعات بسیار به چاپ رسیده. در ۷۷ سالگی یکی از پرکارترین هنرمندان ست و نمایشگاه های متعددی برپا می کند. دارای سبک کار ویژه ای ست که کارهایش حتی بدون امضا شناخته میشوند.
فکرها و ایده هایش را می توان در کتاب هایی چون بدون شرح، دفتر خاطرات فرشته ها، کتاب کامبیز، المپیک خنده، سمفونی خطوط، هنرهای تبسمی و کتاب های و مجلات و نشریات مختلف مشاهده کرد.
درم بخش برنده جایزه های مختلفی در بزرگترین و معتبرترین مسابقات بین المللی کاریکاتور ژاپن، آلمان، ایتالیا، سوئیس، بلژیک، ترکیه، برزیل، یوگسلاوی و کسب نشانه شوالیه هنرهای تجسمی از فرانسه شده است و آثارش در موزه های معتبر جهان ازجمله در موزه هنرهای معاصر تهران، فرهنگستان هنر خانه صبا، کتابخانه ملی، مان هنر نو، موزه سندیکای گرافیست های ایران، موزه آوینیون پاریس، موزه کاریکاتور بازل سوئیس، موزه کاریکاتور گابرو و در بلغارستان، موزه هیروشیما در ژاپن، موزه ضدجنگ یوگسلاوی، موزه کاریکاتور استامبول در ترکیه، موزه کاریکاتور ورشو در لهستان و مجموعه شهرداری شهر فرانکفورت آلمان نگهداری می شود.
کامبیز درم بخش ضمن بیان این نکته که تمام زندگیم وقف کاریکاتور کرده ام یعنی در تمام طول عمرم شغل دیگری نداشته ام ، درخصوص زندگی حرفه ای و کارهایش، می گوید :
از اول کاریکاتوریست بودم هنوز هم کاریکاتوریست هستم. ولی به مرور زمان آن کاریکاتوری که در ذهن مردم هست و می شناختند بتدریج از آن مرحله بالاتر رفته یعنی الان کارهایی که میکنم یک نوع آرت (هنر) است. که بعضی به آن آرت ورک (Art work) و برخی دیگر هنر مفهومی می گویند به هرحال با آن کاریکاتورها که در مطبوعات چاپ می شود فاصله بسیار دارد چون من تمام آنها را پشت سر گذاشتم یعنی در بهترین روزنامه ها کار کردم سالها فعالیت مطبوعاتی و ژورنالیستی داشتم با خیلی از بزرگان که برخی دیگر بین ما نیستند و بقیه که هستند ولی دیگر کار نمی کنند همکاران من بودند. از بچگی در مطبوعات بزرگ شدم و دوستان و همکارانم در زمینه های مختلف از جمله نویسندگان، نقاشان، گرافیستها و همه از آدمهای درجه یک هنر بودند و به هر حال نسل آنها دیگر تکرار نمی شود.
من به قدری پر کار هستم و فعالیت میکنم در این رشته که اسمم از خودم پیرتر است و عده ای وقتی مرا می بینند با تعجب می گویند ما فکر می کردیم یک جوان اینها را می کشد. یعنی کارهایم هم جوان است.
خیلی از همکاران من سالهاست دیگر کار نمی کنند به قول معروف در یک نقطه مانده اند و کار برای همیشه کنار گذاشتند در حالیکه می توانستد ادامه بدهند ولی من همچنان ادامه دادم و همیشه به روز هستم. یکی از مواردی که من را خیلی خوشحال می کند اینکه طی ده سال اخیر متوجه شدم اکثر بینندگان من جوانان هستند از سنین ۱۵ شروع می شود تا حدود ۳۵ این یعنی اکثر طرفدارانم در نمایشگاه هام قشر جوان امروزی هستند.
اینکه آدم بتواند با این سنی که من دارم اینقدر خوب با جوانان رابطه برقرار کند و جوانان دوستش داشته باشند خود یک موفقیت بزرگ است و آنها واقعا به من انرژی می دهند که می بینم کاری که انجام دادم در تمام این سالها جواب داده است و خوشحالم که راه درست بوده.
- دلیل اینکه جوان ترها به کارهای شما علاقمند هستند در اصل مربوط می شد به آشنایی شما با مسائل روز جوانان چون هر جوانی وقتی جذب می شود که بداند کسی دنبال دغدغه ها و آن مفهومی ست که دنیای امروز جوانان درگیر آن است و شاید این مهم نباشد که کامبیز درم بخش چند سال دارد مهم آن مفهوم و هدفی ست که به تصویر کشیده می شود؟
کار من یک حسن دارد که هم جوانان و هم پیرمردها و مسن ها خوششان می آید. یک نکته دیگه اینکه کار من را هم عوام و هم خواص یا قشر روشن فکر و فهمیده و درجه یک خوششان می آید و دنبال کارهام هستند. این یک موفقیت بزرگی است چون بدست آوردن دل یا سلیقه ی عامه مردم خیلی سخت تر است ازینکه با یک قشر خاص و محبوب، چون این آدمها یک قشر خیلی زیادی نیستند. بنابراین چون سالها در مطبوعات ایران و نشریات نوستالژیک کار کردم و در اصل مردم کاریکاتور با آنها می شناسند مثل روزنامه توفیق، سالها کار من در روزنامه های بزرگ باعث شد اینقدر این اسم و کار ها را دیدند که در ذهنشان باقی ماندم.
- آیا پیام که در آثارتان ست ، در اثر استمرار در کارها همه مشتاق آن هستند یا به روز بودن کارها ست؟ آن مفهوم پررنگی که در آثار شماست ، چطور به آن رسیدید و تاثیر گذار شد ؟
من چون همه رشته های مربوط به این کار را انجام دادم الان به یک مرحله رسیدم که میخواهم کارهایم به مردم یک حس خوب و آرامش بخش بدهد و این را در چد سال اخیر دنبال کردم. خیلی ها می گویند مثلا در فرانسه به من می گفتند کارهای تو پر از شعر ست حتی در مجله ووگ در پاریس نوشته بودند که آدم وقتی مقابل کار آقای کامبیز درمبخش می ایستد نمی داند جلوی یک شعر ایستاده یا یک کاریکاتور ست.
- اهل شعر هستید ؟ یا شعر میخوانید ؟
شعر مطالعه میکنم ولی اینقدر غرق کار خودم هستم که شعر نمیگویم. ولی خیلی ها میگویند کارهای تو شبیه هایکوهای ژاپنی ست در واقع خیلی کوتاه، خیلی موجز و خیلی کریستالیزه شده ست یعنی من در تمام این سالها سعی کردم کارهایم روز به روز خلاصه تر و روان تر و شاعرانه تر شوند.
روز به روز یک حس خوبی به ما و مردم بدهد چون همه مردم در جهان مشکلات بزرگی دارند از جمله جنگ، تروریستم، درگیریهای مختلف، محیط زیست و خیلی مسائل بد اقتصادی دارند. به هرحال فکرهای من درخصوص موضوعاتی که همه مردم جهان با آنها رو به رو هستند، نه یک منطقه و کشور خاص و همین باعث شده کار من جهانی شود. نکته جذابی که در کارم هست اینکه بدون کلام می باشد و این بدون کلام بودن در واقع یک زبان تصویری بین المللیست. که هر کسی از هر ملیتی پیامهای من را خیلی کوتاه دریافت می کند.
البته کسان دیگری در دنیا هستند که این کار را میکنند ولی تعدادشان خیلی کم است. آدمهایی که در واقع بتوانند به این طریق پیامشان را برسانند خیلی ساده، مختصر با کمترین متریال مثلا خیلی نقاشان مجبورند بوم، رنگ و قلمو بخرند ولی من با یک ورق کاغذ و یک خودنویس یا قلم و مداد حرفهایم را خیلی راحت میزنم. به این مرحله رسیدن سالها زحمت و کوشش و فعالیت، رنج و دوران سختی گذرانده ام تا به اینجا رسیدم.
- نکته جالب کارهای شما این است که اصول اولیه نقاشی بسیار را رعایت می کنید هرچند یک نقاش ممکن نتواند کاریکاتور بکشد ولی شما هم نقاش و هم کاریکاتوریست خوبی هستید علت چیست؟
باید بگم قبل از کشیدن کاریکاتور، من یک نقاش بودم از ۱۲-۱۳ سالگی نقاشی میکشیدم و آن را به مغازه ها میفروختم. مینیاتور، نقاشی از تخت جمشید و بناهای تاریخی ایران می کشیدم به مغازه های فردوسی، منوچهری وخیابان نادری میدادم آن زمان توریست زیاد بود و می خریدند. در واقع کسی که میخواهد کاریکاتور بکشد اول باید طراح و نقاش قوی باشد، رنگ را بشناسد. من از بچگی به تشویق پدرم از وقتی فهمید نقاش خوبی هستم و وسایل برایم خرید، خیلی از فامیل نقاشیهایم را میخواستد تا جاییکه توانستم آنها را بفروشم و در آن سن و سال کار بکنم .
خیلی من تشویق شدم چون وقتی جوان هستی چیزهای زیادی دلت میخواد بخری و پدر و مادرت آن پول بهت نمی دهند یا ندارند . بنابراین من کسی شدم که در ۱۶-۱۷ سالگی خودکفا بودم با اینکه پدرم افسر ارتش و سرهنگ بود بعضی اوقات حقوق من از پدرم بیشتر می شد .
- معلومه خیلی تلاش کردید؟
یکی از دلایل موفقیتم پرکاری من است قبل از ۱۸ سالگی حتی قبل از رفتن به هنرستان هنرهای زیبا کارهایم در خیلی از مطبوعات چاپ می شد و آقای الخاص که معلم من بود می گفت حقوق تو از من که معلمت هستم بیشتر است هم کار میکردم و هم درس میخواندم حتی به خانواده از نظر مالی کمک میکردم و در ۱۸ سالگی با اتوبوس همراه یکی از دوستانم باهم آلمان رفتیم، میخواستم کارهایم در مطبوعات جهان به چاپ برسد و اولین کارهایم در همان سن ۱۸سالگی در مطبوعات بزرگ آلمان چاپ شد.
- جایی خواندم شما روزی که به آلمان رفتید ۱۵۰ کار کشیدید و یعنی شبانه روز وقت گذاشتید تا دست پر به آن کشور بروید ؟
جالب بدانید وقتی به آلمان رفتم زبان آلمانی بلد نبود و فکر کردم یک سری کاریکاتور بدون شرح بکشم .کار از آنجا شروع شد و گفتم اگر فارسی بنویسم اینها متوجه نمیشوند و مسائل روز داخل ایران اصلا آنجا نبود مثل قیمت گوجه فرنگی یا اجاره خانه و غیره بنابراین دنبال سوژه های بین المللی بودم به همین دلیل کارهایم از همان اول چاپ شد. با پولی که گرفتم ،توانستم ۲ سال آنجا زندگی کنم . کتابها، نمایشگاه ها و کاریکاتورها را بررسی میکردم آنجا کتاب خیلی دسترس بود آن زمان در ایران حتی یک دانه کتاب در این زمینه نبود. این دسترسی به فرهنگ و هنر دنیا از آلمان شروع شد در واقع من را ساخت که بیشتر بدانم .چون اینجا آنها را نداشتم .آنجا دروازه ای رو به دنیای دیگه بود
- آیا آزادی بیان باعث شد فکر کنید آلمان دروازه ای رو به دنیا ست یا گستردگی اطلاعات موجود در آنجا چنین رقم خورد؟
همه چی بهم متصل است در واقع فقط نمیشه گفت آزادی بیان ، چون آن موقع من دنبال آزادی بیان نبودم، دنبال طنز و کاریکاتور بودم که بتوانم کار کنم و مردم را بخندانم ولی به تدریج یادگرفتم آدم با کاریکاتور میتواند در واقع خیلی موثرتر باشد و مشکلات جهانی را مطرح کند مثل آلودگی محیط زیست یا صلح که یک رویا برای همه مردم دنیا ست.
بعد ۲ سال چون سربازی نرفته بودم پاسپورتم تمدید نکردند و مجبور به بازگشت شدم . همین باعث شد یک جریان نو به ایران بیاورم . کاریکاتوری که در دنیا مرسوم بود در واقع در ایران فقط دو نفر اینگونه کار میکردند و همیشه بر همان روال همیشگی بودند. کاریکاتور کلاسیکی که خودش از کشورهای دیگر آمده بود مثل ترکیه، مصر و تازه شروع شده بود . یک سری کاریکاتورها ی فرانسوی که از مجلات آنجا آمده بود و مردم یواش یواش آشنا می شدند و در دهه ۳۰ و ۴۰ یک نوآوری در ایران به وجود آمد که از خارج آمده بود چون اینجا چیزی نبود . نقاشی مدرن، شعرنو، ادبیات نو و کاریکاتور و در واقع از آنجا شروع شد . دو نفر یکی آقای محصص و یکی من (کامبیزدرمبخش) که ایشان به علت اینکه خواهرش ایراندوخت محصص در پاریس بودند یک سری کتاب و مجله در اختیارشان می گذاشتند باعث شدند که با آن طرز فکر و روال کارهایی را شروع کند البته ایشان فقط این کار انجام میدادند چون احتیاج مالی نداشتد. ولی من در هر دو جبهه در واقع هم بعنوان کاریکاتوریست و هم ژورنالیسم کار میکردم . کار من عامه پسند .
- عمر برخی کاریکاتورها یک روز ست مثل گرانی برخی اقلام اما بعضی کارها مفهومی عمیق دارند که همیشه تازه و نو باقی می مانند دلیل این امر چیست؟
کارهام گاهی یک مفهوم سیاسی دارند که رسیدن به این مرحله در واقع یک آگاهی و پرکاری و کوشش می خواهد و به این آسانی نیست . این را خودم نمی گویم اما خارجی ها تایید کردند حتی استادهای بزرگ این رشته که دوستهای من هم هستند همگی گفتند و بارها تکرار کردند در بسیاری از مطبوعات هم چاپ شده است بنابراین من بجایی رسیدم که خیلی خوب است ولی خودم راضی نیستم هنوز سعی میکنم بازهم کار کنم و تلاش کنم . چون هر چیزی یک ابتدا و یک انتها دارد ولی هنر تنها چیزی که ابتدا دارد ولی انتها ندارد یعنی آدم سالها میتواند اگر نمیرد کار کند مثلا فرض کنید آدمی مثل پیکاسو این هزاران طرح و ایده داشته که اصلا عمرش کفاف اجرا بهش نداده است . بنابراین همیشه میگم این عمرهای معمولی برای هنرمندان کمه و حیف بمیرند چون همه مثل پیکاسو نیستند گاهی بازماندگان آثار آنها را دور میریزند و کلا قدرنشناس هستند.بعد همه میگویند چون جایی نیست نگهداری شود واقعا حیف ست.
- (البته من معتقدم هنرمند هرگز نمی میرد.) دغدغه و نگرانی شما اینکه ایده های زیادی دارید و شاید فرصت نشود همه را اجرا کنید آیا علت این خلاقیت این ست که با اخبار روز پیش میروید یا مطالعه زیاد میکنید. یک مطلبی در کارهای شماست که خیلی جذابه و سادگی خطوط بسیار زیبا و تاثیر گذارست. دنیای الان دنیای سرعت و تکنولوژی ست و باعث شده همه کم حوصله ایم چون همه چی خیلی سریع ست خصوصا نسل جدید و این سادگی کارهای شما چطور با سرعت جهان و بی حوصلگی جهان پیش میرود؟
انسان امروز دیگه پا ورقی نمی خواند چون وقتش کمه و سرش شلوغه ست . نقاشان قدیم کار دیگری نداشتد و سالها روی یک اثر کار می کردند نه تلویزیونی بود، نه چیزی بنابراین مثلا مینیاتوریستها تمام عمر خود را کار میکردند چون دغدغه پول و کرایه خانه نداشتد آنها اکثرا تحت حمایت دربار یا آدمهای پولدار بودند. لباس فاخر داشتند و در قصرها زدگی می کردند بهترین رنگها و وسایل در اختیارشان بود بعد اینجوری نبود که باید سریع بدست روزنامه یا ناشر برسانند و راحت می نشستند و ریزه کاری انجام می دادند.
اما دنیا عوض شده همه چی با سرعت در پیش است انسان امروز حوصله ندارد یک کتاب کامل بخواند الان کتابها اکثرا داستانهای کوتاه هستند چون مردم حواسشان زود پرت میشود دنبال مشکلات می رود و من به این موضوع توجه کردم تا یک چیزی ارائه بدهم که سریع و تند بنداز بالا باشد یعنی در مغز و فکر وارد بشود . از این موضوع خیلی خوشحالم واقعا برایش زحمت کشیدم، کار کردم و به این نقطه رسیدن برایم خیلی سخت بود هرچند حق من واقعا ادا نشده است. من هنوز مستاجرم بعد از این همه سال کار بایستی یک کارگاه داشته باشم حداقل یک آتلیه برای خودم باشد چون برای اجاره آتلیه باید ده ها میلیون تومان پول پیش بدهیم با ماهی حداقل ۴-۵ میلیون تومان اجاره که امکان پذیر نیست. بعد همه میگویند چرا شاگرد نمیگیری البته هر کسی پیش من بیاید راهنماییش میکنم و تمام آنچه بلدم بدون هیچ درخواست مالی در اختیارش میگذارم. یک عده جوان دلشان میخواهد یاد بگیرند و همیشه از من می پرسند شما درس نمی دهید چون جایی را نمیتوانم بگیرم و خانه من اینقدر پر از تابلوست که اصلا جا نیست. اتاق کارم ۲ در۳ متر است و میز کارم حداقل یک کار A3 یا حداکثر A2 روی آن میشود انجام داد.
تابلوهای بزرگم خانه یا گالری دوستانم می گذارم چون اصلا جا ندارم و این واقعا حیف آدمی با این همه سابقه و معروفیت در دنیا که خیلی از کارهام در موزه های دنیا ست حتی جایی برای کار کردن و انبار کردن کارهایم ندارم.
مسئله مهم اینکه یک آدم صاحب نام و هنرمند باید تمام کارهایش یک جا جمع شود کارهایم برخی در کانادا، کشورهای عربی، آلمان و یا کلکسیونرها خریدند و انبار کردند که ممکن آسیب ببینند و خراب شوند.
معمولا وقتی یک هنرمند معروف می شود . کارهایش را جمع و جور میکنند و آتلیه ای برای کارش در نظر می گیرند . هرچند دیگه از من گذشته ولی برای آیندگان یا کسانیکه در حال حاضر فعالیت دارند و هنرمندان معروف و خوبی هستند باید کارهایشان جمع آوری شود و در جائی متمرکز گردد تا از بین نرود.
من در تمام انجمن ها مثل هنرهای تجسمی، گرافیک و نقاشان بعنوان عضو افتخاری هستم ولی واقعیت اینکه من هنوز بیمه نیستم. فقط دولت ماهی ۱۸۰ هزار تومان که امسال ۲۰ تومان اضافه کرده و ۲۰۰ هزار تومان کلا به حساب من بعنوان هنرمد پیشکسوت و درجه یک واریز می کند.
- البته میدانیم مثلا شهرداری از هنرمندان خاص بسیار حمایت می کند و کارهایشان را با قیمتهای بالا خریداری می کنند چرا این برای همه هنرمندان نیست ؟ اگر حمایتی صورت میگیرد برای همه هنرمندان باشد ؟
این برمی گردد به اینکه در این مملکت هیچ چیز سر جای خودش نیست. هیچی درست نیست شما نمی توانی بگی فلان کار درسته یا نه در تمام مسائل اینگونه است. اما تعداد هنرمندان ما در مقابل جمعیت ایران زیاد نیستند و در تمام زمینه های هنری حساب کنید فوقش هزار نفر هنرمند میشوند بنابراین دولت حداقل به این هزار نفر برسد .درخصوص هنرهای تجسمی فقط حدود ده نفرهستند که تمام پولها به آنها می رسد و وقتی می گویند وضع هنرهای تجسمی خوب است منظورشان همان ده نفر می باشد.
- درخصوص حراجی های هنری متوجه شدیم فقط یک عده خاصی همیشه کارهایشان حضور دارد و از طریق همان انجمن با حراجیها هماهنگی های خاصی دارد تا فقط آثار آنها حضور داشته باشد یعنی ایران با این همه هنرمند فقط آثار یک عده معدود باید در حراجیهای هنری باشد و در برخی مواقع هم کارهای تقلبی و کپی در این حراجها دیده میشود؟
قضیه اینکه آدمهای خیلی معروف سالهاست کارهایشان را تکرار میکنند در واقع چیز تازه ای ندارند. هنرمند واقعی کسی ست که هر روز بتواند خلاقیت جدید داشته باشد وگرنه هنرمند نیست و آنها در واقع امضا خود را میفروشند. کسانیکه کارهای آنها را میخرند در واقع مال میخرند تا روی آن سود ببرند و بخاطر هنرش نخریدند بلکه بخاطر آن امضا و سود دهی خرید می کنند.
- در دنیای حال حاضر جوان ها در عرصه های گوناگون هنر کار می کنند و ازین شاخه به آن شاخه می پرند شاید این خاصیت هنر باشد توصیه شما برای آنها چیست؟
من این را بارها توصیه کردم. با جوانهای آشنا شدم که می گویند تاتر کار میکنند، عکاس، مانکن هستند، نقاشی میکنند، مجسمه می سازند بعد همه این کارها را انجام می دهند ولی ثمری ندارد. آدم باید تمام فکر و ذکرش روی یک کار مشخص بگذارد و اگر بخواهد موفق شود تا انرژی او پخش نشود.
به همین دلیل فقط روی کار خودم متمرکز شده ام. البته این اواخر کارهای جدید انجام دادم مثلا اوبجکتهای ساختم با فکرهای جدید که یکی از آنها در موزه هنرهای معاصر هست. حتی فیلم ساختم و عکاسی کردم. من یک فرصت کوتاهی عکاسی کردم در گالری راه ابریشم به نمایش گذاشتم خیلی ها دنبال آن عکسها هستند. آنها را با یک دوربین معمولی و ساده و روی میزکارم با همان چراغی که روی میز بود عکس گرفتم. بعد همه میگویند: دوربینت چیست؟ میگم آقا دوربین مهم نیست مهم آن آدمی ست پشت دوربین قراردارد و مهم آن نگاه و دیده فرد می باشد.
می خواستم ثابت کنم آن فکر، دید و ایده مهم است. شما میتوانی روی یک ورق کاغذ ساده با یک خود کار، یک تابلو بکشید و آن کار و فکر مهم است. با وسایل ساده میتوان یک اثر خلق کرد و دوربین مهم نبود، نگاه کردن و از یک چیز ساده، یک موضوع را کشف کردن.
بنظر من کسی که هنرمند است، یک کاشف است. او هر روز باید یک چیز تازه کشف کند و من هر روز درحال کشف کردنم. اصلا نمیدونم با این همه ایده و سوژه چکار کنم چون حیف هستند و این مشکل من است.
- در کارهای شما سوژه های خاصی است مثلا یک تابلو شما که محیط یک گالری به تصویر کشیدید عده ای در حال تماشای نقاشی موج دریا هستند چند نفر خیس شدند و چند نفر دیگر با تعجب به آنها نگاه می کنند که نشان دهند تاثیر و درک مختلف مردم از آثار هنری ست؟
به هرحال من جزئی از افراد این مملکت هستم که در اینجا حرکت می کنم ولی چیزهایی می بینم که ممکن هر کسی نبیند. هنرمند یعنی همین، یعنی تو مو می بینی و من پیچش مو، داستانش همین است.
- بحث کارتون و کاریکاتور و اسامی که میگذارند مردم را گیج می کند حد فاصله و مرز بین آنها چیست، چه تفاوتی دارند؟
یک اشتباه ها و ترجمه غلطی باب شده مثلا کاریکاتور کشیدن صورت یک انسان و کاراکتر صورتش ست البته امروز کار هنری محسوب نمی شود چون ابزارهای کامپیوتری هست که بلافاصله می توانید کاریکاتور یک نفر را بکشی و این دیگه هنر نیست.
آن کاری هنر ست که در آن فکر، ایده، حرفهای تازه و تکنیک تازه باشد مثلا بازار قائم پر از تابلوهای زیبا ست چرا اینها نمی توانند بیشتر از یک میلیون تومان بفروشند براینکه سالهاست یک کار را مثلا گلدان، ظرف آش و شله زرد، یک خانم زیبا و میوه و غیره تکرار شده است. اینکار بیشتر تکنیک می باشد و هنر نیست. آنها نمی توانند بفروشند چون حرف تازه ای ندارند و سالها مردم آنها را دیدند و خریدند دیگر جذابیتی ندارد.
جذابیت هنر از آنجا شروع میشود که شما یک حرف تازه و یک راه تازه ایجاد کرده باشید. بنابراین هنرمند شدن در این دوره و زمانه خیلی سخت است. برای اینکه همه کارها انجام شده شما نمیتوانید امروزه خوب وعالی باشید باید خیلی عالی و نابغه باشید چون نابغه هم زیاده شده بنابراین کار هنرمند بسیار سخت است زیرا همه کارها قبلا انجام شده مثلا دوره رنسانس زیباترین نقاشی ها کشیدند، بهترین مجسمه ها ساخته شده در نتیجه شما امروز چی می خواهی بکشی که از آنها بهتر باشد یعنی همه کارها بهترین آن انجام شده و شما باید در فکر چیزهای جدید باشید، این چیزهای جدید چیست؟ همان افکار و خلاقیت است. ممکن شما فقط یک خط بکشی ولی معنایی بدهد که آن تابلو صد سال پیش کشیده شده به شما ندهد. انسان امروز تواناییهایش طوریست که میتواند با یک خط پیامی به شما برساند که آن همه زحمت هنرمندان قدیمی نداشته باشد. دنیای امروز خیلی دنیای عجیبی ست آدمهاش هم عجیب هستند. هنرمندانش هم عجیب شدند همه چی فرق کرده بنابراین هنرمند هم باید فرق کند.
تدوین: نیره حسن پور