تحلیل فیلم چشمان کاملا بسته استنلی کوبریک

فیلم چشمان کاملا بسته استنلی کوبریک با همان چشمان باز بسته با بازی تام کروز و نیکول کیدمن محصول سال ۱۹۹۹ و از شاهکارهای تاریخ سینما میباشد. در این مقاله به بررسی عمیق ولی خلاصه بخشهای مختلف فیلم پرداختهایم.
چشمان بازبسته، فیلمی اگزیستانسیالیستی دربارهی طبیعت و فطرت انسان، روابط جنسی و وفاداری در زندگی زناشویی و ماهیت و اهمیت انتخاب است. این یکی از فیلمهای خوش بینانهی استنلی کوبریک است. آداب و مهملات زندگی که اغلب اثرات بی حس و کرخت کننده بر شخصیتهای اصلی در فیلمهای دیگر کوبریک داشته، در اینجا به صورت مثبت عمل کرده است. فرصتهایی برای آگاهی و نه ابهام و تاریک کردن ارائه میدهد. گرچه بیل هارفورد (تام کروز) و آلیس هارفورد (نیکول کیدمن) در معرض تمام مشکلات شرایط انسانی هستند که به وفور در فیلمهای قبلی کوبریک دیده میشود، در چشمان بازبسته قهرمانان به واقعیت خود بینا هستند و در نتیجه قادرند، انتخاب آگاهانه داشته باشند که در نهایت به تقویت پیوندشان میانجامد. طی فیلم، هارفوردها ماسک استعاری خود را برمیدارند، خود را به یکدیگر نشان میدهند. اگر چه در بدن نقاب و در معرض برخی از حقایق ناراحت کننده دربارهی خواستههای انسانی قرار گرفتند و اینکه چگونه این خواسته ها، وفاداری زناشویی را به چالش میکشد، پیوند زناشویی هارفوردها هم تقویت می کند. در پایان فیلم، آلیس و بیل از خود و تمایلات شان آگاهی پیدا میکنند، اما به جای از بین بردن پیوند ازدواج خود، اعتراف صادقانهی زن و شوهر به این خواسته های در نهایت باعث تقویت تعهد آنها و با هم ماندن می شود. اگرچه جایزالخطا بودن انسان ممکن است باعث شود که بیل و آلیس نتوانند با چشمان کاملا باز، کنار هم زندگی کنند. اخرین فیلم کوبریک نشان میدهد که چشم انسان دست کم می تواند کاملا بسته بماند.
لباس به مثابه نقاب
چشمان بازبشته با تصویری از آلیس هارفورد، پشت به دوربین، به آرامی لباسهایش را از تن در میآورد. موسیقی در پس زمینه شنیده میشود. آلیس پشت به دوربین برهنه است؛ اما پیش از اینکه برگردد، لنز دوربین بسته میشود، صفحه نمایش سیاه، و عنوان فیلم ظاهر میشود. آلیس به طور کامل برهنه است، اما فقط قسمتی از بدنش نشان داده میشود. اگرچه این سکانس آغازین فقط چند ثانیه طول میکشد، اما نشان می دهد که فیلم نگاهی صمیمانه، شهوانی و البته تکان دهنده به زندگی خصوصی شخصیتهایش دارد. در حالی که موسیقی ادامه مییابد، کوبریک توجه ما را از معنای خصوصی به عمومی تغییر میدهد. دوربین به خارج از جهان اپارتمان هارفوردها در شهر نیویورک حرکت میکند. سر و صدای بیرون در تضاد با داخل خانه است. درنمای بعدی، دوربین به فضای خانه (خصوصی) بر میگردد و بیل هارفورد را معرفی میکند. او هم از پشت دیده می شود، اما برعکس الیس که لباسهایش را در میآورد، لباس پوشیدن بیل تمام شده است. لباس پوشیدن هیچ کدام دیده نمیشود، بیل به طور کامل و رسمی لباس پوشیده و عجله دارد که به یک جشن برسد. اگرچه ممکن است انتظار داشته باشیم که تصویر بعدی از آلیس با لباس کاملا پوشیده شده باشد، اما کوبریک بار دیگر ما را شگفت زده میکند؛ آلیس در دستشویی در یک نمای زیبا که برخی ممکن است آن را حتى تکان دهنده و صمیمی تر از برهنگی اول فیلم بدانند، دیده می شود. کوبریک قصد دارد تا اجازه دهد مخاطبانش، شخصیت آلیس را پیش از بیل، بدون نقاب ببینند.
بعد از ورود این زوج به جشن دیالوگهایی رد و بدل می شود. گرچه این صحبتها بسیار معمولی هستند، اما یکی از موضوعات بسیار مهم فیلم را ایجاد میکند: تضاد بین زمان خوب عشق رمانتیک و صمیمیت واقعی عشق زناشویی است. به نظر می رسد ساندور(ردی که به آلیس پیشنهاد رقص داد) انکار می کند که ارزش زیادی برای عشق زناشویی وجود دارد، او اظهار میدارد که یکی از جاذبههای ازدواج این است که آن هیجان امور خارج از ازدواج را با موضوع «فریب یک ضرورت است» بیشتر میکند. او توضیح میدهد که یکی از دلایل زنان برای ازدواج، این است که از نظر جنسی با مردان دیگری غیر از شوهران خود بتوانند رابطه داشته باشند، با کسی که واقعا میخواهند. ساندور از آلیس می پرسد: «چرا زنی زیبا که میتواند هر مردی را داشته باشد، میخواهد که ازدواج کند؟!» از نظر فلسفی، ساندور چالشی مهم را برای الیس درباره ی ازدواج پیش میکشد. به نظر میرسد موقعیت الیس در ازدواج نیاز به وفاداری به همسر است و وجود وسوسههای گاه به گاه را باید انکار کرد. ازدواج به وضوح ترجیح جایگزینها نیست، به طوری که ازدواج نیاز به هیچ توجیه خارجی ندارد.
دوربین بعد از آن دوباره به فضای خانه و تصویر آلیس از پشت سر برمی گردد، این بار اما تن او بیشتر نشان داده میشود. در این بین آلیس دوباره گفت و گو درباره وفاداری را با بیل به عنوان شوهرش شروع میکند اما از انفعال بیل ناراحت میشود. در ادامه گفت و گو ها بیننده متوجه ناراحتی آلیس میشود. به کمک دیالوگها پی میبریم که بیل چیز زیادی درباره زنان نمیداند و درباره همسرش هم این گونه است. آلیس در این بین اعتراف مهمی میکند که نقش کلیدی در ماجرای فیلم دارد. برخورد آلیس با افسر نیروی دریایی که اگرچه آن مرد فقط یک نگاه به او انداخته بود اما او چنان میلی داشت که حاضر بود زندگی آیندهی خود را به عنوان همسر و مادر به خاطر فقط یک شب بودن با آن مرد، از دست بدهد. تمایل او توأم با عشق به شوهرش درهم پیچیده شده بود؛ عشقی حساس و غم انگیز! با گذشت چند ماه از این موضوع، آلیس، هنوز به آن افسر نیروی دریا تمایل دارد. به خصوص زمانی که او تمایل خود را برای مرد دیگری با عشق تزلزل ناپذیر خود برای شوهرش کنار هم قرار میدهد. در این صحنهی محوری، اعتراف آلیس برخی از پرسشهای فلسفی مرکزی فیلم را بیان میکند: چگونه میل جنسی، مربوط به عشق و ازدواج میشود؟ آیا جاذبه های وابسته به عشق شهوانی همیشه تحت کنترل ماست؟ ممکن است تمایلی را به شکل مقاومت نکردنی تجربه کنیم؟ آیا زن و شوهر واقع بینانه انتخاب می کنند تا وفادار باقی بمانند؟ وفاداری تا چه اندازه امکان پذیر است؟ آیا وفاداری فقط نتیجهی تصادفی از شکست تجربهی میل به افراد دیگر است؟
وظیفه و هوس
اعتراف نخست آلیس مبنی بر اینکه تا چه اندازه وفاداری امکان پذیر است و اینکه آیا میتوان آن را فقط در شرایطی از نبود خواستههای مخالف انتخاب کرد، ریشه در مکالمهی بین آلیس و همسرش دارد. او ابراز نگرانی کرده نه فقط دربارهی وفاداری بیل، بلکه دربارهی اینکه چرا او وفادار بوده است. هنگامی که فشار می آورد تا فاش کند که آیا میخواست با مانکنها باشد، بیل از سوال آلیس سرباز می زند و مدعی است که او نمی تواند روی چنین میلهایی عمل کند. توجه کنید که بیل در اینجا چه میکند: در حالی که او سوال درباره ی خواسته های خود را دور می زند، به همسرش اطمینان می دهد که به او وفادار خواهد ماند. از نظر فلسفی، او ادعای اخلاقی کرده که ممکن است، مستقیما از نوشتههای فیلسوف آلمانی امانوئل کانت آمده باشد، با اعتقاد به اینکه ما نمیتوانیم از نظر اخلاقی، مسئول چیزهایی باشیم که خارج از کنترل ماست. کانت به افراد توصیه میکند با توجه به اصول اخلاقی منطقی و با انگیزهی وظیفه، عمل کنند. از آنجا که کانت باور ندارد خواسته ها و تمایلات به طور کامل تحت کنترل منطقی باشد، در بحثهای خود آنچه را که وظیفه نیست، نمیگنجاند. اصول اخلاقی کانتی در همه جا مردم را ملزم به انجام کار درست، صرف نظر از تمایلات و خواستههای خاص شان میکند.
بیل میگوید حرفهاش فرصتی برای رابطهی جنسی به او نمیدهد. با این حال، سکانس بعد، که در آن مارین (ماری ریچاردسون) به عشق اش نسبت به بیل اعتراف کرد و بیل را بوسید، نشان می دهد که بیل دروغگو و فریب کار است. بیل از اعتراف آلیس شوکه شده و اعتماد به نفس کامل اش از بین رفته و حسادت و سوءظن جایگزین شده است. شاید مهم تر از همه، فرض اولیه دربارهی ازدواج، دربارهی زنان، درباره ی همسر خود و دربارهی قدرت جنسی مفروضاتی که زندگی او را ساخته، زیر سوال رفته است.
چشمان او به این آگاهی باز شده که عشق برای همسر، وجود تمایل برای شخص دیگری را مانع نمیشود. قول ازدواج هیچ تضمینی برای وفاداری فراهم نمیکند. عشق، حتى عشق غنی شده با نهاد ازدواج، ممکن است همیشه پیروز بر میل جنسی بی شفقت نباشد. در طول سکانسهای باقی مانده از فیلم، بیل تلاش می کند تا مفاهیم حرف های اخیر آلیس درک کند. او سفر جنسی خود را آغاز میکند، در تلاش برای روشن شدن تمایلات جنسی و توهمات خود. او به دنبال تجربهی پدیده ی میل جنسی خسته کنندهای است که محور اعتراف همسرش بود. در نهایت، تلاش میکند شرایط حسادتی را که در او برای نخستین بار پیدا شده، درک کند. او به علاقهی جنسی همسرش در مرد دیگری میاندیشد. در طول این بخش از فیلم، چشم بیل به طیف گستردهای از احتمالات برای میل جنسی و تجاوز از اصول زناشویی باز شد و او به صورت خطرناکی، به سمت خیانت میرود.
بیداری بیل
سفر بیل بلافاصله پس از اعتراف همسرش آغاز میشود. او حتی زمانی برای تنظیم پاسخ نداشت. هنگامی که یک تماس تلفنی او را از اتاق خواب بیرون میکشد. پیش از رسیدن به مقصد، او اولین چشم انداز حسادت خود از الیس در خیال خود با افسر نیروی دریایی میبیند. بیل این را به صورت اشکار میدید. خبری از رنگهای روشن در این سکانس نیست. بیل با ماریون برخورد میکند و ماریون عشقاش را به او ابراز میکند. با مرگ پدرش، ماریون اعترافی کرد که بازتاب اعتراف دیگری بود. با وجود نامزدش به بیل علاقه دارد و پیش زمینهای از آنچه ممکن است رخ دهد ندارد.
از اینجای فیلم بیل وارد سفری میشود که اتفاقات گوناگون به همراه داشت که مهمترین آن جشن بالماسکه بود.
موسیقی شوم و ریتمیک در پس زمینه شنیده می شود. همزمان اینکه کاهن اعظم عصای سلطنتی خود را حرکت میدهد، اشخاص در دایره به صورت متناوب زانو زده و سجده می کنند.
زنان نقابدار ویژگیهای فیزیکی تقریبا یکسان دارند، برهنهاند، اما نشان داده نمیشوند. اگر هر چیزی پوشیده باشد، برهنگی آنها تقریبا مانند یک صحنه و لباس برای شب درست شده است. علاوه بر این، صمیمیتی که آنها نشان می دهند، دروغ است. اعمال جنسی که بیل می بیند تنها لمس بدنهاست. ارتباطات عمیق تر ایجاد نمی شود. اگرچه شرکت کنندگان ممکن است، همچنان که ساندور گفت: «زمان بسیار خوبی داشته باشند»، هیچ صمیمیتی شکل نمیگیرد. صحنههای بی پروایی که در محافل عیاشی مرسوم است، در اینجا یافت نمی شود. آداب و رسوم با دقت انجام میشود و هدف، به حداکثر رساندن ناشناس ماندن است. همان طور که بیل سفر را از طریق این خانه در کل فیلم ادامه می دهد، هیچ چرات کریسمسی در آن نیست و نشانه ای از فصل تعطیلات دیده نمی شود. او تصاویری بزرگ اما غیرشخصی میبیند. هیچ تمایل شهوانی در کار نیست.
این بالماسکه جشنی وابسته به جشن باده گساری و شادمانی و هرزگی نیست. حتی چیزی مانند برخورد شهوانی همسرش با افسر نیروی دریایی که بیل تصور می کرد، نیست.
نابودی نقاب
بعد از جشن بیل دوباره به خانه برمیگ ردد پیش همسرش و این باره اعتراف دوم آلیس درباره اینکه خیانتس همه رویا بوده است. اما ماجراهای بیل تمام نمی شود. با گم شدن ماسک نیک دوستش در مهمانی شب قبل و نامه های تهدید آمیز به بیل ادامه می یابد تا به مرگ آماندا ختم می شود. اتفاقات مربوط به اماندا در هاله ای از ابهام است اما سرگردانی شبانه بیل به پایان می رسد و کوبریک بیل را در حال رسیدن به منزل نشان می دهد. هنگام وارد شدن به خانه چراغهای کریسمس که در کل فیلم آشکار است را خاموش می کند گویی که می خواهد بگوید این رویا در حال تمام شدن است.
شاید کوبریک میخواهد بگوید، اتفاقات پیش پا افتاده زندگی روزمره که می تواند برای زندگی خوش بخت، مضر و خطرناک باشد، همچنین می تواند حامی و نگهدار یک زندگی پر مخاطره و پر از کشمکش شود. همان طور که فیلسوف دانمارکی سورن کی یرکه گارد می گوید: «در ازدواج و زندگی مشترک در بعضی اوقات دشمنان، پیروزی ها و جاودانگی در مسیر قرار خواهند گرفت». برخلاف عشق رمانتیک که به عاشقان احساس غلط فرار از دنیای واقعی و سپری کردن خارج از زمان را می دهد، در عشق زندگی مشترک تمام اینها درون زمان شکل گرفته و اتفاق می افتد. اگرچه با گذر زمان عادت های غیرقابل بازتاب جای خود را به ارتباطات و روابط بدهد این می تواند دشمن زندگی مشترک شود. زمان همچنین به عشق زندگی مشترک تاریخچه ای را تدوین می کند که حال را به گذشته پیوند می دهد و زمان را برای دو طرف پر معنا می سازد. علاوه بر این نباید این حقیقت را انگار کرد که عشق زندگی مشترک به طور جدانشدنی با فعالیت های روزمره گره خورده، به طوری که همین فعالیت ها به عنوان دیوارهای سد مانند در مقابل طلاق و جدایی قرار گرفته است. این احساس مسئولیت ها و فعالیت های مشترک به زوجها ارتباط مشترکی می دهد که باعث می شود بر احساسات زودگذرشان فایق آیند.
بیداری با چشمان کاملا بسته
آخرین صحنه فیلم بیل و آلیس را نشان میدهد که به همراه هلنا (مدیسون اکینتن) خرید می روند. فیلمی که در یک اتاق خواب کاملا خصوصی آغاز شده بود در یک فروشگاه عمومی به پایان میرسد. هیبت شخصیت اصلی فیلم بیشتر و بهتر از دور و اطراف وی در این صحنه نمایش داده می شود. در فروشگاه مراسم فصل کریسمس برپاست و موسیقی های شاد و صدای خنده مردم در پشت صحته فیلم طنین انداز شده است.
آلیس به بیل می گوید درد و آرزو خوب است، اما باید دید اینده چه چیزی برای مان رقم خواهد زد. هیچ ضمانت خوش بختی تا آخر زندگی شان وجود ندارد، اما الیس به این قضیه با هم بودن شان و به آینده خوشبین است. آلیس به جای اینکه از بیل به خاطر اتفاقات اخین گام نسبت به خیانتی که کرده، سرزنش اش کند، به او می گوید باید نسبت به اتفاقاتی که برایشان افتاده و از این مسیر نجات یافته اند، شکرگزار باشند، فرقی نمی کند این اتفاقات رؤیا بوده یا واقعی.
بعضی از تماشاگران نه از ماهیت نظر آلیس، بلکه از نوع انتخاب کلمات شگفت زده خواهند شد، مخصوصا به خاطر اینکه آلی و شلوغ و نزدیک دخترش این کلمات را به زبان می آورد. کوبریک در پایان تماشاگر را شگفت زده می کند. البته چنین درون مایه ای برای هر مخاطبی تکان دهنده است. علاوه براین استفاده از کلمه ی نزدیکی (آمیزش) در سخنان آلیس مقصود و مفهوم فلسفی نیز دارد. این به مخاطب یادآور می شود که استفاده از کلمه ای خلاصه شده برای احساسات غریزی و جنسی، بخشی از زندگی زناشویی است. رابطه جنسی در زندگی زناشویی نیازی به ابراز عشق به صورت رسمی ندارد.
برخی ممکن است فکر کنند که فیلم چشمان باز بسته شاید قصد داشته باشد مشکلات زندگی زناشویی را از جنبه های دیگری به چالش بکشد. زندگی زناشویی کانونی است بنا شده بر اساس این باور که می توانند غرایز جنسی و بیان آنها را در خود کنترل کنند. گرچه کوبریک میخواهد بگوید که نیروهای تاریک درون انسانها وابسته به هوا و هوس، و غیرقابل پیش بینی هستند. نمی توانید وجود آنها را قبول یا رد کرد (آلیس نمی تواند از علاقه خود نسبت به افسر دریایی دست بکشد. بیل نمی تواند یک چنین جذابیتی در خود به وجود آورد). تنش ایجاد با بی ثباتی و غیرقابل پیش بینی بودن علایق و غرایز این فیلم را رو به جلو به پیش می برد. عهد و قول های زندگی مشترک ملزم به کنترل غرایز و امیال است، اما تجربه ثابت می کند این غرایز ممکن است قابل کنترل نباشد. ما نمی توانیم این غرایز را از بین ببریم و فیلم می خواهد بگوید که نباید تلاشی برای تابودی انها کرد. آنها بخش بسیار مهمی از زندگی انسان است و باعث می شود زندگی ارزش بنا و ادامه داشته باشد. چشمان باز بسته بر این عقیده استوار است که علاقه دو زوج به همدیگر با جلب توجه به دیگران می توند تقویت شود. ابزار عشق و علاقه شان به دیگران باعث ایجاد علاقه مضاعف آنها نسبت به همدیگر می شود.
شاید کوبریک می خواهد نشان دهد که شدت رابطه جنسی در زندگی زناشویی با میزان خیانت عجین شده و اگر کسی بخواهد علایق جنسی در زندگی زناشویی را حفظ کند، نمی تواند از سایر احتمالاتی که باعث تقویت آن می شود، چشم پوشی کند. فیلم در پایان به یک توافق نظری با بیننده در رابطه بین حریم های زندگی زناشویی و علایق جنسی می رسد. اگرچه توضیحش کمی دشوار است، اما ممکن است گاهی در موقعیت هایی قرار بگیریم که علایق جنسی شدیدی گریبان گیرمان شود؛ مانند علاقه ای که آلیس نسبت به افسر نیروی دریایی داشت. کوبریک بر این نظر است که زندگی زناشویی میتواند از این بحران ها عبور کند، اما باید هر دو طرف وجود و ماهیت آن را درک کنند. در پایان فیلم، آلیس خاطر نشان می کند که علایق شدید نسبت به دیگران زندگی زناشویی را تهدید نمی کند، بلکه گذاشتن نقاب بر این علایق، خطرساز است. تا زمانی که بیل و آلیس با صداقت علایق شان را به همدیگر بازگو کنند و تا زمانی که هر دویشان علایق همسرشان به دیگران را بفهمند، زندگی زناشویی آنها به خطر نخواهد افتاد. آلیس نسبت به اینکه در مورد خود و همسرش آگاه شده و مسائل را به خوبی می بیند، خوشحال و خشنود است. تعهدات آنها نسبت به همدیگر دیگر تصادفی و اتفاقی نخواهد بود. دیگر این اتفاقات برخواسته از وضع روحی لحظه ای نخواهد بود و احتمال خیانت به کمترین حد خود خواهد رسید. اینکه خیانت آنها با قدرت انتخاب شان همراه خواهد بود و نسبت به عواقب آن آگاه هستند. . اینکه چقدر آلیس و بیل نسبت به این تغییر و بیداری وفادار بمانند و به همدیگر صادق باشند، در این فیلم نشان داده نشده و مخاطب باید آن را تجسم کند. عنوان فیلم بر این نظر است که زندگی با چشمان کاملا باز یک احتمال واقع گرایانه نیست. با این تفاسیر، فیلم چشمان باز بسته خوش بینانه به این مسائل نگاه می کند و می توان گفت خوشبینانه ترین فیلم کوبریک به شمار می رود. اگرچه شخصیت های فیلم کنترل کامل روی علاقه شان ندارند، اما حداقل این موضوع را فهمیده اند و با کمک همدیه موضوع را حل خواهند کرد.
حتی اگر شکست بخوریم، باز هم احتمال رستگاری و صلح وجود دارد.
آلیس در صحنه آخر فیلم به بیل می گوید از آنچه که بر سرشان آماده و تحمل کرده اند، خشنود و راضی است. برخلاف سایر نقدهای پوچ گرایانه بر آخرین فیلم کوبریک بهتر است به جای باز کردن چشم روی حقایق، آنها را نسبت به افکاری که در ذهن پرسه می زنند، به طور کامل بست. یا برخی بر این باورند که آخر فیلم حاکی از بازگشت به عادات روزمره زندگی، کسالت و بی بصیرتی به احساسات و عواطف، همان طور که در آغاز فیلم زندگی هارفورد نشان می دهد، داشته است.
بر این باورم که ماجراهای شبانه آلیس و بیل بی معنا نیست. این ماجراها باعث تقویت هشیاری و آگاهی خانواده هارفورد می شود و به صمیمیت میان آنها می افزاید. در سکانس پایانی، آلیس به طور فیزیکی می خواهد سریعا با شوهرش ارتباط برقرار کند. او نمی خواهد از شوهرش فاصله بگیرد. مسلما حس تازه ی صمیمیت میان آنها معلوم نیست تا کی ادامه
داشته باشد، اما این نمی تواند دلیلی بر ناامیدی و یاس باشد. دلیل موفقیت یک راه حل قطعا ابدی بودن آن راه حل نیست. حتی اگر برای حفظ این هشیاری و صمیمیت و صداقت احتیاط و مراقبت های شدیدی لازم باشد بیل و آلیس نسبت به نیازهای زندگی زناشویی و روابط اجتماعی شان درک بهتری دارند.
کوبریک فیلم چشمان باز بسته را با شکست یکی از شخصیت ها در ایجاد روابطی که از اهمیت اجتماعی زیادی برخوردار است به اتمام نمی رساند. بلکه کوبریک زوجی را نشان میدهد که از بدبختی و فلاکت سربلند نجات یافته و همچنان در کنار یکدیگرند. به جای اینکه از حریم ها و ضوابط زندگی خانوادگی و زناشویی فراری باشند، تحمل می کنند. شخص تنهای آخرین فیلم کوبریک دیگر زندگی را به تنها سپری نخواهد کرد.
اگرچه ارتباط زناشویی چالش خاص خود را دارد، اما پاداش های خاص خود را نیز داراست. زندگی زناشویی، این دنیا و نقش ما در آن را می تواند با بیش از یک جفت چشم نگریست. حتی اگر قدرت بصیرت آن را نداشته باشیم، اگر چشمان ما بر بسیاری از رازهای علایق بشری بسته باقی بماند، فیلم آخر کوبریک این امید را به بیننده ها می دهد حداقل چشمان مان را در کنار دانستن حقایق بسته ایم.
نویسنده : Kevin S. Decke
مترجم: اسدالله غلامعلی
چاپ شده در انتشارات رسم