به بهانه نمایشگاه سام سمیعی با عنوان «گلگون خاک» در گالری دستان

در ثنای حضور و تجربه حس
نویسنده: احسان آجورلو
تلاشهای مرلوپونتی نگاه نوینی را به نشانهشناسی وارد کرد. نگاهی که به حوزه خارج از متن میپرداخت و با ورود فلسفه پدیدارشناسی به حوزه نشانهشناسی افقهای پژوهشی جدیدی را باعث شد. این نگاه باعث تغییر «ابژه-متن» به «تن-سوژه» میشود. اگر در نشانهشناسی اولیه تمام ارتباطهای خارج از متن حذف میشود در نشانهشناسی با دورنمای پدیدارشناسی دال « اینجا – الان» است، که بافت و شرایط تحلیل را آماده میکند. به عبارتی تاکید بر موضوعاتی چون “تن”، “درک”، “امرحسی” و “حضور” است. اولین گزاره مرلو پونتی برای گذر از نشانهشناسی ساختگرا گزارهای مانند گزاره نخستین دال و مدلول سوسور است. « آنچه توسط چشم ادراک میشود و آنچه توسط حسها درک میشود در ارتباط هستند»( بابک معین، 1394: 22). این امر نقش حضور را موکد میکند. این گزاره حوزه احساس، حس و تن را که غایبان نشانهشناسی بودند به نشانهشناسی معرفی کرد. این امر باعث «ارتباط تعاملی بین امر دیداری و امرحسی، تجربه تن و ادراک »( زیما، 1390: 214) بود. هنری که بسیار از این تئوری استفاده کرد، پرفورمنس بود. پرفورمنس، هنری مرکب از هنرهای تجمسی، نمایش و موسیقی که هر کدام دارای یک زبان و سپهر نشانگی مختص به خود بود؛ اما مخاطب زمانی که برای نخستین بار با ترکیبی از ساختار و زبانهای مختلف مواجه میشود، دالهای هنری هرکدام مدلولی تازه را پدید میآورند که مدنظر زبان ذهنی صاحب اثر است. از این رو در همان لحظه آستانهای، نشانه-پدیدارشناسی روی میدهد. حوزه مربوطه که به نشانه شناسی شناختی مشهور است به دنبال عوامل فهم و تاثیراتی است که یک زبان تازه در معنا میتواند ایجاد کند و باعث از بین رفتن تک آوایی در متن شود و راه برای دلالت به مدلولهای بی شمار که مطابق با تجربه زیسته و التفات – تجربه مخاطب است باز شود.

نمایشگاه واپسین سام سمیعی در گالری دستان بر همین مدار نشانه-پدیدارشناسی استوار است. آثار در درون خود یک بینامتنیت با جهان خارج دارند. هنرمند این امر و کشف این رابطه را به حافظه پیشین مخاطب واگذار کرده است. اما نکته با اهمیت این است که در برخورد با هر اثر جدا از کشف این رابطه و مفاهیمی که بر اثر متبادر میشود. مخاطب نیز در بازی کشف مفاهیم وارد میشود. در این بازی ممکن است مخاطب نسبت به احساس لحظهای خود مفاهیم را به صورت شناور به یاد آورد و ترتیب توالی آنان را بهم بریزد. این همان هدف و انگیزه سمیعی است. روایت آثار سام سمیعی یک روایت بسته با بروز یک جانبه نیست. بلکه آثار سام سمیعی یک بازی را با مخاطب آغاز میکنند که شرط نخستین آن حضور و درک و امر حسی است. از این رو نمایشگاه بیش از آنکه وابسته به یک بعد از هنر باشد، بیشتر یک نمایشگاه چندبعدی است که به وسیله حضور مخاطب معنا مییابد. آن هم نه یک معنا واحد بلکه معنا در حضور مخاطب متکثر و شناور میشود. مخاطب مختار است با توجه به آن و لحظهای که در آن قرار دارد با اثر مواجه شود و از این رو دیگر آثار از ابژه هنری صرف خارج میشوند و خود را در رابطه بدنی و سوژه خود یعنی مخاطب تعریف میکنند. این امر در تابلو «عیسی ناصری، شاه یهودیان» به خوبی نمایان است. فارغ از بحث بینامتن تابلو، این حس و ادراک تجربی است که معنا را در پس سیاهی خود برای مخاطب میسازد. به همین دلیل نمایشگاه گلگون خاک بیش از آنکه یک نمایشگاه آثار نقاشی باشد یک پرفورمنس محسوب میشود. حضور مخاطب و نحوه مواجه او با آثار است که روایت نمایشگاه را میسازد. این امر زمانی تکمیل میشود که مخاطب گالری را ترک میکند. روایت آثار در این مواجه برای مخاطب به صورت یکه و واحد باقی میماند و اگر مجددا به گالری رجوع شود آثار به دلیل ذات بینامتنی خود و درک خودآگاه مخاطب روایتی دیگر را ارائه میدهند. به همین دلیل است که حضور و لحظه و درک لحظهای از آثار اهمیت مییابد.
مرلوپونتی تمام ارتباط تعاملی را وابسته به ادراک حسی سوژه از ابژه (اثر) میدانست و نتیجه خود را اینگونه بیان کرد که : « ادراک را میتوان یک خلق دوباره یا دوباره بازسازی جهان در هر لحظه دانست » (بابک معین، 1394: 87). زمانی که در یک لحظه جهان متن خلق شود، بر اساس ادراک حسی سوژه (خواننده یا تفسیرگر) خوانشها و درک و دریافت معنا تغییر خواهد کرد. این اصل نقدی بر نشانهشناسی گرماس و ساختگرایی بود که تنها یک معنا را غایت نهایی متن میدانستند. این همان لحظهای است که نشانهشناسی با پدیدارشناسی هم پوشانی دارد. لحظهای که نشانه از ادراک حسی خلق میشود و دلالت به چیزی دیگر میکند. به عبارتی نشانه بر مبنای تجربه زیسته حسی درک میشود.

دقیقا این امر در آثار سام سمیعی تبلور مییابد. تابلویی که دلالت به رهایی پرومته از زنجیر نفیر زئوس دارد، نقطه عطف نمایشگاه گلگون خاک است. جایی که نشانه پیشین در ذهن مخاطب شکسته میشود و سمیعی مخاطب را با تمام تفسیرها و معانی متعدد پس از گسستن زنجیر تنها میگذارد. حال این مخاطب است که ادامه روایت را باید بسازد. این امر باعث میشود مخاطب از یک فرد منفعل در برابر متن یا اثر هنری خارج شود و به یک فرد کنشگر که باید تلاش کند تا اثر را تکمیل کند برآید. این پویایی مخاطب باعث میشود روایتهای متعدد از اثر ساخته شود و اثر به عنوان یک مرکز نه به سوال پیش پا افتاده چه میخواهد بگوید؟ بلکه به پرسش چگونه دارد میگوید؟ تبدیل شود. همین امر است که نمایشگاه سام سمیعی را از مابقی نمایشگاه ها متمایز میکند. نظام روایی بسته دیگر نمایشگاهها اجازه تعامل را از مخاطب میگیرند. اما سمیعی در یک نظام روایی باز مخاطب را به حضور و برخورد با بدن اثر دعوت میکند و اجازه میدهد مخاطب با توجه به امیال و احساس خود با پیشینه ذهنی خود درگیر شود و به معنایی تازهتر دست یابد. نمایشگاه گلگون خاک بیش از آنکه نمایشگاه آثار نقاشی باشد نمونه یک پرفورمنس موفق است که چهار شرط اصلی ژان کلود کوکه برای پویایی مخاطب را در آثار خود دارد.
- ساحت بنیادی و پایه (تن) : که به فرآیند ادراک پدیدهها توسط تن مربوط میشود. ( یا همان مواجه با دال)
- 2- ساحت قضاوت (اندیشه) : که مرحله استدلال توسط اندیشه است. (خوانش دال)
- ساحت ذاتی و درونی : که به همه نیروهای درونی مانند احساس و امیال اشاره دارد. ( تجربه زیسته و ادراک )
- ساحت فرارونده : که به نمادها مربوط میشود، بیان نیروهای بیرونی که به ساحت بنیادی تاثیر میگذارد. ( ادراک حضور) ( همان: 112).
این چهار شرط اجازه میدهند مخاطب با هر اثر به صورت جهانی فراخ برخورد داشته باشد. هدف نمایشگاه گلگون خاک رسیدن به این امر است که با توجه به حضور مخاطب و صدالبته متونی که در زیر هر یک از اثار به نگارش درآمده است موفق به رسیدن به آن میشود. به نوعی متون زیر هر اثر که نام هر اثر و البته ارجاع هر اثر است به مثابه همان هل دادن کوچکی است که مخاطب نیاز دارد تا در روایتهای بی پایان آثار به یک سفر ادیسهوار برود.
منابع
بابک معین، مرتضی، 1394، معنا به مثابه تجربه زیسته، تهران : نشر سخن.
زیما، پیتر وی، 1390، فلسفه نظریهی ادبی مدرن، ترجمه : رحمان ویسیحصار، عبدالله امینی، تهران : نشر رخداد نو