کامبیز جهانگیری: نمایش”اتاق ورونیکا” در ستایش بازی آدمهاست.
آیرا لوین دو بار جایزه معتبر ادگار آلن پو را به خاطر نگارش داستانهای اسرارآمیز و یک بار هم جایزه برام استوکر را برای یک عمر فعالیت در زمینه رمان وحشت به دست آورد. شاید معروفترین اثر او در ایران رمان “بچه رزماری” است که رومن پولانسکی بر مبنای آن فیلمنامه، فیلمی به همین نام را نوشت و کاندیدای دریافت جایزه اسکار شد.
نمایش “اتاق ورونیکا” نوشته لوین که در جشنواره امسال به کارگردانی حسین اکبرپور در روز سیام دی ماه در سالن حافظ روی صحنه رفت و بازیگرانی چون ندا محمدی، منیره الاداغی، بهزاد عرفانیان و محمد جهانیا به ایفای نقش پرداختند.
زندگی سه گانه ورونیکا
“اتاق ورونیکا” نمایشنامهایست معمایی و پیچیده که پرده از نقش بازی کردن آدمها در زندگی عادی خود و نقابهای مختلفی که بر چهره میزنند، بر میدارد و به روابط عمیق بین انسانها و انگیزههای درونیشان برای رسیدن به خواستههایشان میپردازد. این نمایش قصد دارد تا در مورد انسانهایی با انحرافاتی جنسی، روحی و رفتاری برای رسیدن به آمال و آرزوهایشان و به خاطر سرکوب عقدههای فرو ریخته کودکی، وارد بازیهای شومی میشوند که منجر به اتفاقات ناگوار و ورطه خطرناکی شده و اطرافیان را درگیر بازی مرگ و زندگی میکنند.
شخصیتهای پیچیده و غریزی نمایش که دائماً بر اثر تمایلات سرکش جنسی با حرکات و نگاههای تحریکآمیز یا میرقصند و یا به خود میپیچند، هر کدام دارای ابعاد خاصی از روانپریشی و اختلال عصبی هستند که بسیار خوب بازیگران نمایش از پس آن برآمدهاند. به طور مثال ورونیکا و کنراد- خواهر و برادری با تمایلاتی شدید غریزی و منحرف- و مرد جوانی که او هم با دگرگونیهای شخصیتی و رفتاری دائماً به دنبال جفت خود میگردد، دارای اختلالات جنسی فراوانی هستند که در این میان سوزان- شخصیت به ظاهر نرمال نمایش- که تصمیم میگیرد برای فروکش کردن حس کنجکاوی، وارد بازی زن و مردی- که ظاهراً کلفتهای خانوادهای پولدار هستند- میشود و از او خواسته میشود برای تسکین دل فردی خیالی، ساکن در خانهشان شده و نقش دختری لوس و ننر را برای او بازی کند که پس از پوشیدن لباس و یادآوری برخی از خاطراتش، میفهمد در دام بزرگی گرفتار شده و سرانجام منجر به مرگ وی میشود.
داستان نمایش درباره دختری است به نام ورونیکا که در ۱۵ سالگی خواهر کوچکترش را کشته و عذاب ناشی از این جنایت باعث میشود که به اتفاق برادرش- کنراد- با طعمه قرار دادن دختران جوان، آنها را با فریبکاری و حقهبازی به خانهشان کشانده و پس از کشتن او به دیگر لذایذ حیوانی خود میرسند.
نمایش با ایجاد و خلق ” بازی”های غیر نمایشی به گونه بازی در بازی به زیبایی، توسط بازیگران آغاز میشود و با واقعیت تلخ و دردناک خاتمه مییابد و در راه رسیدن بازی تا واقعیت، تماشاچی آرام آرام از لایههای کثیف شخصیتهای نمایش سر در میآورد و به حل معماها و گرههای داستان میپردازد و تا آنجا پیش میرود که تماشاچی مرز بین خیال و واقعیت نمایش را از دست میدهد. سؤال اساسی که ذهن تماشاچی را در پرده اول با خود درگیر میکند این است که آیا لری و سوزان که در صحنه اول نمایش گرفتار یک زوج سالخورده شدهاند، واقعیت فیزیکی دارند یا خیر؟ و یا سوزان دانشجوی فلکزده جامعهشناسی در حال بازی کردن با آنهاست و یا شخصیتی است که با پوشیدن لباس– ورونیکا- به خاطر شباهت ظاهری گرفتار این خانواده شده است؟
نمایش در ستایش بازی کردن آدمهاست، بازی نه از نوع کاراکترهای خلق شده یک اثر نمایشی، بلکه بازی در نقشهای مختلف زندگی عادی و روزمره که شاید ما همگی گریبانگیرش هستیم و ناخودآگاه همواره آن بازیها را انجام میدهیم، بازیهایی رفتارگونه که ما شاید در روز، همیشه همچون ماسکی بر چهره زده و نقشهای خوب و بد زندگی را بازی میکنیم.
آدمهای صحنه اول نمایش، خوب نقش بازی میکنند، مانند زن و مرد مسن و مرد جوان که وقتی در صحنه دوم حقیقت برای تماشاچی روشن میشود، میتوان بهتزدگی و میخکوب شدن تماشاچیها را در صورتشان به خوبی دید و این شوکزدگی وقتی رخت از صورت تماشاچیان برمیگیرد که حقیقت نمایش که زن جوان– سوزان– اسیر بازی شوم خانواده بیمار میشود. رقصیدن تحریکآمیز سوزان با کنراد به همراه زل زدنهای آنان به یکدیگر و دراز کشیدن سوزان بر روی تخت هر کدام نشانهای ست بر این ادعا که آنان مدام در حال پیروی از غریزهشان هستند.
نمایشنامه یک اثر روانشناختی فوق العاده منسجم و جذاب است و هیچگونه نشانهای از ژانر وحشت و دلهره در آن دیده نمیشود و بیشتر طرح سؤالات معماگونه در اثر یافت میشود، سوالاتی که با اینکه تماشاچی هنوز به پاسخش نرسیده باید به دنبال سؤالات بعدی باشد.
نمایشنامه پایان باز بسیار خوبی دارد؛ ورونیکا دچار از هم گسیختگی هویت میشود و خود را فرد دیگری میپندارد. او میخواهد از اتاقی که در آن زندانی شده رهایی یابد اما همچنان محکوم به اسارت است.
برگرفته از هنرآنلاین