اگر به تاریخ و پیدایش جشنواره رجوع کنیم، میبینیم که از دل آیینها و رسوم آدمیان به ارمغان آمده است. ریشه اش به دوران یونان باستان بر میگردد و بیشتر جنبه مذهبی داشته است که به مرور زمان جنبه های دیگری نیز یافت است. هنر تئاتر اولین جنبه هنری جشنواره است. در تئاتر، جشنواره باعث شد است که کارگردانها و نمایشنامه نویسها دور هم جمع شوند و با آثارشان در باب هنر تئاتر بیاندیشند و به یک نظام دیگری دست یابند؛ در این یادداشت، ضرورت حقیقی جشنواره تئاتر را بررسی خواهیم کرد. در وهله نخست تاریخ پیدایشش را خواهیم دانست و در ادامه به دیالکتیک هگل کرده و بعد از آن آسیب جشنواره بر تئاتر را در جوامع کنونی بررسی خواهیم کرد. در آخر نیز به چگونگی جشنواره، که می تواند تئاتر را از آفت زدگی جدا کند، که جشنواره و تئاتر در راستای حقیقت شان حرکت کنند، خواهیم پرداخت.
الف: تاریخ جشنواره تئاتر
در کتاب تاریخ تئاتر سیاسی اینگونه نگاشته شده است: حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد، تئاتر در چهارچوب مراسم دیونی سوس، در میان مردم چنان محبوبیت یافته بود که در جایگاه تعیین شده در بازار، دیگر تماشاچیان جای نمی گرفتند. در همین سالها دموکراسی مجدداً در آتن احیا گردیده بود[۱]. نکته جالب توجه این که برای دو مؤسسه ی دولتی کنگره ملی و تئاتر ساختمانهای جدیدی در نظر گرفته شد. محل جدید کنگره ملی قانونگذاری، که در مقابل آکروپلیس بود، منتقل گردید. تئاتر هم به کاخی در جنوب آکروپلیس انتقال یافت. ناگفته نماند که در آخرین روز مراسم دیونی سوس، کنگره ملی تشکیل جلسه می داد و این اجلاس هم در محل تئاتر به کار خود میپرداخت. چند سال پیش طی حفریاتی در آن محل، یک کتیبه مرمر به دست آمد، که در آن نوشته شده بود: در این سالها مراسم دیونی سوس نظم و ترتیب تازهای گرفته و عید دولتی برنامه ویژهای برای خود کسب کرده است. این جشنها در فرهنگ مردم آتن به عنوان مظهری از پولیس (دولت) تایید میشد. آتن دارای قشر روحانی نبود و روحانیون به طور افتخاری کار میکردند. کارناوال مذهبی که سرآغاز این مراسم بود؛ از خیابانهای شهر به طرف تئاتر به حرکت در می آمد. پیشاپیش این صفوف اعضای دولت و افراد متنفذ قرار می گرفتند و آرخون که ریاست شورای دولتی را به عهده داشت، مراسم را افتتاح میکرد. از روز دوم مراسم، تئاتر آغاز می شد که برای آن سه روز در نظر گرفته شده بود؛ هر روز سه قطعه اجرا می گردید، سه تراژدی و یک ضمیمه ی شاد[۲]. شور و هیجان این جشنها هنگامی به اوج خود رسید که نویسندگان و کارگردانان برای هر جشنواره قطعه هایی را ارائه می کردند که دارای سه تراژدی و یک ضمیمه ی شاد بود. تمام این نمایشها تا آخرین سالهای فعالیت اشیل از نظر موضوع به هم مربوط بودند[۳]. از تمامی قطعه های عرضه شده، برنامه ای برای سه روز برمی گزیدند و هر روز هم به یکی از قطعه ها اختصاص می یافت. روشن است که در این جشنواره کیفیت تئاتر اهمیت خاصی داشت و آن هم از نمایش قطعه های جدید به دست می آمد. از جمله اشیل در مقابل بازیگری که در نمایشهای تسپیس، پیشاپیش گروه همسُرایان سخن میگفت، شخصیت دومی را قرار داد و به این ترتیب دیالوگ در تئاتر به وجود امد. از این زمان، کلام در مقابل موسیقی که با رقص و همسُرایی و به صورت اینسترومنتال اجرا میشد.
می توان دید که در این زمان جشنواره چه آورده ای را به ارمغان آورد. هنرمندان با یکدیگر اندیشیدند و دیالکتیکی اتفاق افتاد. در این جشنواره اشیل برای اولین بار دیالوگ را در تئاتر به وجود آورد. تاریخ پیدایش جشنواره و ماهیت جشنواره تئاتر را دانستیم. برای اندیشیدن در باب تئاتر، که هنرمندان با اجراهایشان در این جمع دیالکتیک میکنند، تئاتر از حقیقت اش بیگانه نمیشود. حال با این پرسش رو برو میشویم که دیالکتیک چیست؟
ب: دیالکتیک هگلی
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی و یکی از پدیدآورندگان ایده آلیسم آلمانی بود. هگل ملزومات ایده آلیسم مطلق را ایجاد کرد، تا تاریخ گرایی و ایده آلیسم او انقلاب عظیمی در فلسفه ی اروپا به وجود آورد؛ که سنگ بنای مارکسیسم و فلسفه قاره ای شد. دیالکتیک هگلی میگوید که اگر مراحل تفکر و اندیشه را گذرانده باشیم؛ در آن موقع است که آن اندیشه در خود حل می شود و عبور میکند ویا پدیدار میشود. در دیالکتیک هگلی این اتفاق میافتد که آن اندیشه ای که از تاریخ گرفته ایم و بر آن می اندیشیم باید در دیالکتیک و منفیت به ارمغان بیاید، تا چیزی از خود یا اندیشمان عبور کند و بعد به نمایش دربیاید. در این میان روح باید از بی واسطگی جدا باشد تا بتواند نوآوری به وجود بیاورد. روح در مرحله اول تحقق یافته نیست و اولین مفهومی که می گوید “ من” میباشد؛ که هنوز بلاواسطه است. در این میان که ما به تحقق “من” می اندیشیم، در این مرحله اندیشیدن است که معنا یا مفهوم به ارمغان آید. روح، بنا است ولی هنوز تحقق نیافته است و این با اندیشیدن، دانش و دانستن تکمیل میشود و باید به “ امر آزادی” برسد. آزادی که از روی احساسات نبوده بلکه با اندیشیدن و یک فرآورده جمعی باشد و نه فردی. باید این اندیشه دیده شود و به نمایش درآید. اگر اندیشه در عمل با زبان بیان شود؛ هیچ ارزشی ندارد. روح باید در جهان واقعی و زمان و مکان رخ بدهد و باید با مفهوم باشد. در این میان است که سوبژکتیو و ابژکتیو با هم به وحدت میرسند و با منفی بودن یا دیالکتیک مفهوم به وجود میآیند. فهم، شعور اولین مرحله برای درک عقلانیت است، اما مفهومی نیست؛ چرا که درک یک امر محسوس و نه عقلانی باید از طریق دیالکتیک و اندیشه حاصل شود. اگر ما میخواهیم فهم فلسفی داشته باشیم باید از عادتهای فکری جدا باشیم. یعنی از افکاری که محاوره و سفسطه هستند، دوری جوییم. این نظریه میگوید که باید هر چیزی سوال و مفهومی باشد و نیز سوژهای که به ارمغان می آید؛ باید ثمره اضطراب و شقاوت باشد. پس حقیقت یک “کل” است. کلی که در حرکت و فرایند “شدن” معنا پیدا میکند. اگر به فلسفه ی دین هگل نگاهی بیندازیم، میبینیم که خدا، ذات این جهان هستی نیست؛ بلکه ذات را به عنوان خودآگاهی سوبژکتیو تعریف می کنیم، که در تاریخ وجود دارد.
ج: آسیب جشنواره بر تئاتر در جامعه کنونی و چگونه بودن جشنواره
در جامع، تئاتر را بلاتکلیف کرده است و این بلاتکلیفی فراوردهای دارد به نام آفت زدگی هنر تئاتر تنها که نجات این هنر جشنواره میباشد. متأسفانه یکی از مهمترین مرگهای تئاتر همین جشنواره هایی است که تئاتر را به یک مزون بدل کرده است. این هنر سکویی شده است برای خودشیفتگی، دیده شدن و خالی کردن عقدههای روانی؛ اجراهایی که از جنبه های هنری بویی نبرده اند و همه دغدغه هایشان گرفتن جایزه است. به خاطر همین امر، در پایان این نوع جشنوارهای مزون-تئاتر، به جنگ ختم میشود. میان هنرمندان برای گرفتن جایزه در اینجا تئاتر نه تنها به مزون بدل میشود بلکه از ماهیت خویش جدا شده و به یک جنبه کالایی بدل میشود و در نتیجه تئاتر تجاری محصول میشود. هزینه های سرسام آوری صرف می شود و این امر باعث میشود که هنر تئاتر را تولید کنند برای بدست آوردن پول و جایزه. حال این آسیب را به وضوح در این جامع کنونی لمس و درک می کنیم. پس حقیقت تئاتر چه میشود؟ بیش از ۳۰۰ جشنواره تئاتر هر سال برگزار می شود که هیج گونه ثمری ندارد. در کدامین زمان بیدار خواهیم شد؟ کدامین زمان آسیب شناسی جدی تئاتر خواهیم پرداخت؟ تا کجا باید به شعور مخاطب توهین شود. توهین او نمی فهمد، فرهنگ ندارد. چرا به خود هنرمان رجوع نمی کنیم؟ مشکل دارد هنر ما است مفهومی ندارد؟ باید این معضل را در جشنوارهها بررسی کنیم و مخاطبان را به چالش فکری بکشانیم و گفتگو کنیم تا بدانیم چه نوع تئاتری طلب می کنند؟ هنرمندان ما با یکدیگر، در باب اینکه چرا در این زمان فعلی تئاتر هیچ تاثیری در جامعه ندارد، بیندیشند و به یک نتیجهی واحدی برسند که تنها نجات تئاتر، جشنواره میباشد. در اینجا به یکی از نظامهای پزشکی اشاره میکنم که اندیشه اتفاق می افتد در باب یک دغدغه. با دیالکتیک کردن باهم در یک کمیسیون پزشکی، جمعی از پزشکان در موضوع یک بیماری می اندیشند و کشف میکنند و بعد دست به عمل میزنند. اگر هنرمندان این جامعه، اینگونه باشند؛ هنر تئاتر زنده خواهد شد و این کمیسیون هنری تنها با جشنواره به ارمغان می آید؛ نه با جشنوارهای مزون-تئاتر. چرا که اگر به تاریخ و ماهیت جشنواره تئاتر، که قبلا اشاره شد، نگاهی اندازیم؛ می بینیم که در آن زمان یکی از نتایج اش این بود که اشیل دیالوگ را به ارمغان آورد. پس اگر در این راستا حرکت کنیم و هنرمندان در این فضا بیاندیشند و کمیسیونهای هنری ایجاد شوند؛ نه تنها تئاتر زنده میشود؛ بلکه آسیبهای این اجتماع نیز از بین خواهد رفت و رهایی آدمی به ارمغان می آید.
منبع
۱: کتاب تاریخ تئاتر سیاسی جلد اول، نویسنده: زیگفرید ملشینگر
۲: کتاب پدیدارشناسی روح،نویسنده:هگل
[۱] دموکراسی مجدداً در سال ۵۰۹ قبل از میلاد و توسط کلایستنس در آتن احیا گردید.
[۲] بعدها یک روز دیگر هم برای کمدی اختصاص داده شد که این کمدی در اصل از مراسم دیونی سوس دیگری گرفته شده بود..
[۳] تریولوژی + ضمیمه شاد = تترالوژی